زیستشیمی. علمی است که در آن از تغییرات شیمیایی مواد آلی و غیرآلی بوسیلۀ موجودات زنده و بصورت دقیقتر از عمل میان یاخته یا موجود زنده و محیط شیمیائی آن و تبدیل عناصر این محیط به نیازمندیهای زیستی خاص آن بحث میشود. به این ترتیب بیوشیمی یا زیستشیمی را میتوان حلقۀ اتصالی میان شیمی آلی و فیزیولوژی دانست. یکی از مباحث آن تحقیق در دورۀ گردش انرژی در موجودات زنده است. این انرژی از راههای گوناگون بدست می آید: گیاهان نور خورشید را مصرف میکنند. باکتریها ترکیبات شیمیائی ساده همچون امونیاک و گاز کربونیک را بکار میبرند و جانوران انرژی لازم را از مواد پیچیده تری که در گیاهان و جانوران دیگر موجود است میگیرند. انرژی آفتاب که از طریق ترکیبات گیاهی بمصرف خوراک جانوری میرسد بدون اکسایش برای آن جانور قابل مصرف نیست و نیز جانوران قادر نیستند که ترکیبات گیاهی را مستقیماً در ساختن نسجهای خود بکار برند. باید مولکولهای پیچیدۀ ترکیبات گیاهی (نیدراتهای کربون، چربیها، پروتئینها و غیره) را بشکنند و از این مولکولهای کوچکتر مولکولهای جدید درشت تری بسازندکه مخصوص جانوران است. (از دائره المعارف فارسی)
زیستشیمی. علمی است که در آن از تغییرات شیمیایی مواد آلی و غیرآلی بوسیلۀ موجودات زنده و بصورت دقیقتر از عمل میان یاخته یا موجود زنده و محیط شیمیائی آن و تبدیل عناصر این محیط به نیازمندیهای زیستی خاص آن بحث میشود. به این ترتیب بیوشیمی یا زیستشیمی را میتوان حلقۀ اتصالی میان شیمی آلی و فیزیولوژی دانست. یکی از مباحث آن تحقیق در دورۀ گردش انرژی در موجودات زنده است. این انرژی از راههای گوناگون بدست می آید: گیاهان نور خورشید را مصرف میکنند. باکتریها ترکیبات شیمیائی ساده همچون امونیاک و گاز کربونیک را بکار میبرند و جانوران انرژی لازم را از مواد پیچیده تری که در گیاهان و جانوران دیگر موجود است میگیرند. انرژی آفتاب که از طریق ترکیبات گیاهی بمصرف خوراک جانوری میرسد بدون اکسایش برای آن جانور قابل مصرف نیست و نیز جانوران قادر نیستند که ترکیبات گیاهی را مستقیماً در ساختن نسجهای خود بکار برند. باید مولکولهای پیچیدۀ ترکیبات گیاهی (نیدراتهای کربون، چربیها، پروتئینها و غیره) را بشکنند و از این مولکولهای کوچکتر مولکولهای جدید درشت تری بسازندکه مخصوص جانوران است. (از دائره المعارف فارسی)
محمد افندی بیومی. (1268 هجری قمری) ریاضیدان مصری، وی در نخستین هیأت علمی بسال 1241هجری قمری از طرف حکومت مصر به فرانسه رفت و پس از نه سال توقف در فرانسه بسال 1250 هجری قمری بمصر بازگشت و در مدرسه مهندسی بولاق در قاهره به تدریس آغاز کردو به اتفاق رفاعه بک بترجمه کتابهای تاریخی و جغرافیایی پرداخت. او راست: ثمرهالاکتساب (در علم حساب). جامع الثمرات (در مثلثات). الجبر و المقابله. و میکانیک و هندسۀ توصیفی. (از معجم المطبوعات العربیه)
محمد افندی بیومی. (1268 هجری قمری) ریاضیدان مصری، وی در نخستین هیأت علمی بسال 1241هجری قمری از طرف حکومت مصر به فرانسه رفت و پس از نه سال توقف در فرانسه بسال 1250 هجری قمری بمصر بازگشت و در مدرسه مهندسی بولاق در قاهره به تدریس آغاز کردو به اتفاق رفاعه بک بترجمه کتابهای تاریخی و جغرافیایی پرداخت. او راست: ثمرهالاکتساب (در علم حساب). جامع الثمرات (در مثلثات). الجبر و المقابله. و میکانیک و هندسۀ توصیفی. (از معجم المطبوعات العربیه)
بی حیایی. بی آزرمی. (ناظم الاطباء). وقاحت. سخت رویی. سترگی. بی حیایی. پررویی. شوخی. صفاقت. بی عفتی: چو کژی کند مرد بیچاره خوان چو بیشرمی آرد ستمکاره خوان. فردوسی. برآشفت و سودابه را پیش خواند گذشته سخنها بدو بازراند که بی شرمی و بد بسی کرده ای فراوان دل من بیازرده ای. فردوسی. این چه بی شرمی و بی باکی و بیدادگریست. منوچهری. شوم با آن صنم بهتر بکوشم ز بی شرمی یکی خفتان بپوشم. (ویس و رامین، ص 102). بسیار جای بود که بی شرمی باید کردن تا غرض حاصل شود. (منتخب قابوسنامه ص 38). بکوی شوخی و بی شرمی و بداندیشی اگر بدانی من نیک چستم و چالاک. سوزنی. چه بی شرمی نمود آن ناخداترس چو زن گفتی کجا شرم و کجا ترس. نظامی. ز بی شرمی کسی کو شوخ دیده ست چو نرگس با کلاه زر کشیده ست. نظامی. کار مردان روشنی و گرمی است کار دونان حیله و بی شرمی است. مولوی. میزنم لاف از رجولیت ز بی شرمی ولیک نفس خود را کرده فاجر چون زن هندی منم. سعدی. شنیدم کان مخالف طبع بدخوی به بی شرمی بگردانید ازو روی. سعدی. که دانا را به بی شرمی بینداخت. سعدی
بی حیایی. بی آزرمی. (ناظم الاطباء). وقاحت. سخت رویی. سترگی. بی حیایی. پررویی. شوخی. صفاقت. بی عفتی: چو کژی کند مرد بیچاره خوان چو بیشرمی آرد ستمکاره خوان. فردوسی. برآشفت و سودابه را پیش خواند گذشته سخنها بدو بازراند که بی شرمی و بد بسی کرده ای فراوان دل من بیازرده ای. فردوسی. این چه بی شرمی و بی باکی و بیدادگریست. منوچهری. شوم با آن صنم بهتر بکوشم ز بی شرمی یکی خفتان بپوشم. (ویس و رامین، ص 102). بسیار جای بود که بی شرمی باید کردن تا غرض حاصل شود. (منتخب قابوسنامه ص 38). بکوی شوخی و بی شرمی و بداندیشی اگر بدانی من نیک چستم و چالاک. سوزنی. چه بی شرمی نمود آن ناخداترس چو زن گفتی کجا شرم و کجا ترس. نظامی. ز بی شرمی کسی کو شوخ دیده ست چو نرگس با کلاه زر کشیده ست. نظامی. کار مردان روشنی و گرمی است کار دونان حیله و بی شرمی است. مولوی. میزنم لاف از رجولیت ز بی شرمی ولیک نفس خود را کرده فاجر چون زن هندی منم. سعدی. شنیدم کان مخالف طبع بدخوی به بی شرمی بگردانید ازو روی. سعدی. که دانا را به بی شرمی بینداخت. سعدی