- بیوس
- انتظار، توقع، طمع
معنی بیوس - جستجوی لغت در جدول جو
- بیوس ((بَ))
- چشمداشت، توقع، طمع، امید، آرزو
- بیوس
- بیوسیدن، امید، آرزو،
برای مثال هرکه را همت بلند بود / راه یابد به منتهای بیوس (ابن یمین - مجمع الفرس - بیوس)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدون حس بدون احساس، کودن ابله، بی محبت
زن شوهر مرده
جمع بین، میانه ها، کران ها
عروس
ترکی بزرگ بزرگ مهتر
هلاک گردیدن
عددی معادل ده هزار
جمع بیت، خانه ها
کسی که خویشاوند و یار و یاور نداشته باشد، بینوا بیچاره
یونانی تازی شده ناژو از گیاهان صنوبر
جمع تیس، نهازان تکه ها
انتظار امید: با عقل کار دیده بخلوت شکایتی میکردم از نکایت گردون پرفسوس. گفتم زجور اوست که ارباب فضل را عمر عزیز میرود اندر سر پیوس. (ابن یمین)، طمع توقع
پیوسیدن، امید، انتظار
ده هزار، دارای ده هزار عدد از چیزی
تیس ها، آهوان نر، جمع واژۀ تیس
بیت ها، دو مصراع از شعر، خانه ها، جمع واژۀ بیت
فاقد همسر بر اثر طلاق یا مرگ همسر مثلاً بیوه زن، بیوه مرد
عروس، زنی که تازه ازدواج کرده، تازه عروس، نوعروس، پیوگ، بیوک، عروسه، گلین، ویوگ، بیو برای مثال بس عزیز و بس گرامی شاد باش / اندر این خانه به سان نوبیوگ (رودکی - لغت فرس۱ - بیوگ)
بد دلی، سست گشتن، تنها خوردن، شتابی کردن
بی رگ بدرگ (بی غیرت)
خشک
انتظار، امید، طمع، توقع