خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تَشی، سیخول، زُکاسه، سُکاسه، رُکاشه، اُسگُر، اُسغُر، سَنگُر، سُگُر، پَهمَزَک، پیهَن، روباه تُرکی، کاسجوک، جَبروز، قُنفُذ
بهترین. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) (رشیدی) (ناظم الاطباء). نیکوترین چیز. (شرفنامه). الانتقاء، بهین چیزی برگزیدن. (تاج المصادر بیهقی) : بهین کار اندر جهان آن بود که مانندۀ کار یزدان بود. ابوشکور بلخی. بهین زنان در جهان آن بود کزو شوی همواره خندان بود. فردوسی. کرا جاه و چیز و جوانیش هست بهین شادی این جهانیش هست. اسدی. سپهبد بهین برگزید از میان ببخشید دیگر بر ایرانیان. اسدی. که کرد بهین کار جز بهین کس حلاج نبافد هگرزدیبا. ناصرخسرو. بنگر که بهین کار چیست آن کن تا شهره بباشی بدین و دنیا. ناصرخسرو. بدترین مرد اندر این عالم به بهین زنان دریغ بود. (سندبادنامه). چون بهین مایه ات برفت از دست هرچه سود آیدت زیان پندار. خاقانی. دست بر سر زنی گرت گویم کان بهین عمر رفته باز پس آر. خاقانی. و مهین توانگران آن است که غم درویش خورد و بهین درویشان آن است که کم توانگر گیرد. (گلستان). وضع دوران بنگر، ساغر عشرت برگیر که بهر حالتی این است بهین اوضاع. حافظ.
بهترین. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) (رشیدی) (ناظم الاطباء). نیکوترین چیز. (شرفنامه). الانتقاء، بهین چیزی برگزیدن. (تاج المصادر بیهقی) : بهین کار اندر جهان آن بود که مانندۀ کار یزدان بود. ابوشکور بلخی. بهین زنان در جهان آن بود کزو شوی همواره خندان بود. فردوسی. کرا جاه و چیز و جوانیش هست بهین شادی این جهانیش هست. اسدی. سپهبد بهین برگزید از میان ببخشید دیگر بر ایرانیان. اسدی. که کرد بهین کار جز بهین کس حلاج نبافد هگرزدیبا. ناصرخسرو. بنگر که بهین کار چیست آن کن تا شهره بباشی بدین و دنیا. ناصرخسرو. بدترین مرد اندر این عالم به بهین زنان دریغ بود. (سندبادنامه). چون بهین مایه ات برفت از دست هرچه سود آیدت زیان پندار. خاقانی. دست بر سر زنی گرت گویم کان بهین عمر رفته باز پس آر. خاقانی. و مهین توانگران آن است که غم درویش خورد و بهین درویشان آن است که کم توانگر گیرد. (گلستان). وضع دوران بنگر، ساغر عشرت برگیر که بهر حالتی این است بهین اوضاع. حافظ.
مرکّب از: بی + دین، کافر و بیراه و بی مذهب، (آنندراج)، بی کیش و بی مذهب و ملحد، (ناظم الاطباء)، کافر، بی کتاب، که دین ندارد، (یادداشت مؤلف)، آنکه دین ندارد، بی کیش، لامذهب، مقابل دیندار، زندیق، (مهذب الاسماء) : بمن بر پس از مرگ نفرین بود همان نام من پیر بی دین بود، فردوسی، گرانمایه کسری ورا یار گشت دل مرد بیدین پرآزار گشت، فردوسی، نگون بخت را زنده بردار کرد سر مرد بیدین نگونسار کرد، فردوسی، ای ملکی کز تو به هر کشوری بهرۀبیدینان گرم و عناست، فرخی، هیچ بیدین به زر او را نتوانست فریفت ورچه شاهان جهان را بفریبند به زر، فرخی، رای را زنده تو بجهاندی و بزدودی همی زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل، فرخی، مرد را در دین روا باشد که جوید دین بعقل بازگوی آخر که بیدین را علامت چیست پس، ناصرخسرو، خسیس است و بیقدر و بیدین اگر فریدونش خالست و جمشید عم، ناصرخسرو، قاضی بیدین از ابلیس لعین پرفتنه تر است، (گلستان)، ترا با چنین علم و ادب که داری با بیدینی حجت نماند، (گلستان)، مرا چه کار به ابن زیاد بیدین است فرشته را چه سروکاربا شیاطین است، ؟
مُرَکَّب اَز: بی + دین، کافر و بیراه و بی مذهب، (آنندراج)، بی کیش و بی مذهب و ملحد، (ناظم الاطباء)، کافر، بی کتاب، که دین ندارد، (یادداشت مؤلف)، آنکه دین ندارد، بی کیش، لامذهب، مقابل دیندار، زندیق، (مهذب الاسماء) : بمن بر پس از مرگ نفرین بود همان نام من پیر بی دین بود، فردوسی، گرانمایه کسری ورا یار گشت دل مرد بیدین پرآزار گشت، فردوسی، نگون بخت را زنده بردار کرد سر مرد بیدین نگونسار کرد، فردوسی، ای ملکی کز تو به هر کشوری بهرۀبیدینان گرم و عناست، فرخی، هیچ بیدین به زر او را نتوانست فریفت ورچه شاهان جهان را بفریبند به زر، فرخی، رای را زنده تو بجهاندی و بزدودی همی زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل، فرخی، مرد را در دین روا باشد که جوید دین بعقل بازگوی آخر که بیدین را علامت چیست پس، ناصرخسرو، خسیس است و بیقدر و بیدین اگر فریدونش خالست و جمشید عم، ناصرخسرو، قاضی بیدین از ابلیس لعین پرفتنه تر است، (گلستان)، ترا با چنین علم و ادب که داری با بیدینی حجت نماند، (گلستان)، مرا چه کار به ابن زیاد بیدین است فرشته را چه سروکاربا شیاطین است، ؟
لارنس. (1869- 1943 میلادی) شاعر بریتانیائی. خازن نقاشیها در موزۀ بریتانیائی و متخصص در هنر شرقی. چندین کتاب در باب هنر نوشته که نقاشی در شرق دور (1908 میلادی) و نقاشان دربار مغولان کبیر (1921 میلادی) از آن جمله است. کتاب اشعار نظامی (1928 میلادی) در وصف یک نسخۀ خطی خمسۀ نظامی و مزین به مینیاتورهای رنگی از زیباترین آثار اوست. دیوانش چند مجلد است. قطعه ای برای کشتگان از معروفترین اشعار انگلیسی زمان جنگ جهانی اول اوست. (دائره المعارف فارسی)
لارنس. (1869- 1943 میلادی) شاعر بریتانیائی. خازن نقاشیها در موزۀ بریتانیائی و متخصص در هنر شرقی. چندین کتاب در باب هنر نوشته که نقاشی در شرق دور (1908 میلادی) و نقاشان دربار مغولان کبیر (1921 میلادی) از آن جمله است. کتاب اشعار نظامی (1928 میلادی) در وصف یک نسخۀ خطی خمسۀ نظامی و مزین به مینیاتورهای رنگی از زیباترین آثار اوست. دیوانش چند مجلد است. قطعه ای برای کشتگان از معروفترین اشعار انگلیسی زمان جنگ جهانی اول اوست. (دائره المعارف فارسی)
بی گمان و بدون شک و حتماً و یقیناً. (ناظم الاطباء) : استیقان، بیقین دانستن. ایقان، بیقین دانستن چنانکه هیچ گمانی نماند. (ترجمان القرآن). رجوع به یقین شود
بی گمان و بدون شک و حتماً و یقیناً. (ناظم الاطباء) : استیقان، بیقین دانستن. ایقان، بیقین دانستن چنانکه هیچ گمانی نماند. (ترجمان القرآن). رجوع به یقین شود
خارپشت بزرگ تیرانداز را گویند. یعنی خارهای خود را مانند تیر اندازد. (برهان). خارپشت و چوله را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). خارپشت بزرگ تیرانداز. (ناظم الاطباء). خارپشت. تشی. کوله. خجو. مرنگو. سکنه. (لغت فرس اسدی نخجوانی ذیل کلمه سکنه) : تو این راسوی پارسی چون کشی یکی سکنه خوانند و دیگر تشی. همه مرزهای خراسان تمام مرنگوش خوانند و بیهن بنام. اسدی
خارپشت بزرگ تیرانداز را گویند. یعنی خارهای خود را مانند تیر اندازد. (برهان). خارپشت و چوله را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). خارپشت بزرگ تیرانداز. (ناظم الاطباء). خارپشت. تشی. کوله. خجو. مرنگو. سکنه. (لغت فرس اسدی نخجوانی ذیل کلمه سکنه) : تو این راسوی پارسی چون کشی یکی سکنه خوانند و دیگر تشی. همه مرزهای خراسان تمام مرنگوش خوانند و بیهن بنام. اسدی
محدث است و از عروه روایت کند. (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
محدث است و از عروه روایت کند. (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.