جدول جو
جدول جو

معنی بینین - جستجوی لغت در جدول جو

بینین
(بینیِنْ)
لارنس. (1869- 1943 میلادی) شاعر بریتانیائی. خازن نقاشیها در موزۀ بریتانیائی و متخصص در هنر شرقی. چندین کتاب در باب هنر نوشته که نقاشی در شرق دور (1908 میلادی) و نقاشان دربار مغولان کبیر (1921 میلادی) از آن جمله است. کتاب اشعار نظامی (1928 میلادی) در وصف یک نسخۀ خطی خمسۀ نظامی و مزین به مینیاتورهای رنگی از زیباترین آثار اوست. دیوانش چند مجلد است. قطعه ای برای کشتگان از معروفترین اشعار انگلیسی زمان جنگ جهانی اول اوست. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنین
تصویر بنین
(دخترانه)
نوعی گیاهی خوراکی که در بهار می روید (نگارش کردی: بهنین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بینی
تصویر بینی
عضو بدن انسان و حیوان که بالای دهان قرار دارد و به وسیلۀ آن تنفس و بوها را استشمام می کنند و از داخل به وسیلۀ پردۀ غضرونی دو قسمت می شود، کنایه از کبر، غرور
بینی کردن (زدن): کنایه از خودبینی کردن، کبر و غرور ورزیدن، برای مثال هرکسی کاو از حسد بینی کند / خویش را بی گوش و بی بینی، کند (مولوی - ۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
نام دژی عظیم که در یمن نزدیک صنعاء بوده است و گویند آن را سلیمان بن داود (ع) ساخته و صحیح آن است که بوسیلۀ گروهی از تبابعه بنا شده است و از این دژ در اخبار حمیر و اشعار آنان ذکری بمیان آمده است و عبدالرحمن اندلسی گوید که بینون و سلحین دو شهربودند که اریاط حبشی فرمانده سپاه نجاشی هنگامی که بر یمن دست یافت بینون و سلحین را ویران ساخت. و در کتاب معجم ما استعجم آمده که آن را بنیونه نیز گویندزیرا میان عمان و بحرین قرار داشته است. و یاقوت افزاید که: این رأی توهمی بیش نیست و بینون از اعمال صنعاء است و اما آنکه میان عمان و بحرین قرار داشته بینونه (به هاء) است و بنا بر قول مؤلف معجم مااستعجم باید بر وزن فعلون از مادۀ بین، و یاء آن اصلی باشد و حال آنکه قیاس نحویان برخلاف این مطلب است زیراهرگاه ’ن’ دارای اعراب گردید یاء از اسم حذف نمیگردد مانند قنسرین و فلسطین. بنابراین از مادۀ بین نبوده بلکه بر وزن فیعول و یاء زائد است از: ابن ّ بالمکان و بن ّ، اذا أقام به. آنگاه یاقوت آراء دیگری در این باره بتفصیل ذکر میکند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
الکالوییدی که از ’سن کنا’ گیرند ودر علاج نوبه به کار است، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، در اصطلاح پزشکی، یکی از مهمترین آلکالوییدهای موجود در پوست درخت گنه گنه است و فرمولش را می توان به صورت O2 N2 H24 C20 نمایش داد و آن به حالت ملح سولفات استخراج می شود، ملح مزبور منشاء تهیۀ دیگر ترکیبات کینین است، کینین رابه عنوان تب بر و جهت جلوگیری از بروز تبهای نوبه ای، خصوصاً مالاریا به کار می برند و در بعض تبها که با کینین معالجه نشوند هنوز هم پوست درخت گنه گنه را ترجیح دهند، (فرهنگ فارسی معین)، آلکالوییدی است متبلور با نقطۀ ذوب 57 درجۀ سانتیگراد با طعم تلخ، از نظر خواص شیمیایی قلیایی است، در نوعی از بید وجود دارد و در پزشکی به کار می رود، (از فرهنگ اصطلاحات علمی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران)، از ’کینا’ و ’کنکینا’، ماده ای تلخ است که از پوست درخت کنکینا به دست آورند، سولفات آن تب بر مشهوری است، این ماده در سال 1820 میلادی به وسیلۀ پلتیه و کاونتو کشف گردید و به طورکلی به صورت قرص خوراکی و آمپول با تزریق زیرجلدی و به صورت سولفات یا کلریدرات در پزشکی مستعمل است و مختص معالجۀ تب مالاریا است زیرا این ماده، کشندۀ انگل عامل این بیماری است، این دارو همچنین در درمان میگرن و نورالژی و جز اینها به کار می رود، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ نِ)
تثنیۀ عین در حال نصب و جر. عینان. دو چشم. رجوع به عین شود:
دو مارافسای عینینش دو مارستند زلفینش
که هم مار است مارافسای و هم زهر است تریاقش.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(عُ)
همان عینان است که برخی، در تمام حالات آن را با یاء تثنیه خوانده اند. و گویند جایگاهی است در بحرین. (از معجم البلدان). و رجوع به عینان شود.
- یوم عینین، از ایام عرب است در بحرین، بین بنی منقربن عبیداﷲ و بنی عبدالقیس. رجوع به معجم البلدان و مجمع الامثال میدانی شود
لغت نامه دهخدا
بهین، (السامی فی الاسامی ص 108)، بهتر، تندرو، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ یَ قی)
بی گمان و بدون شک و حتماً و یقیناً. (ناظم الاطباء) : استیقان، بیقین دانستن. ایقان، بیقین دانستن چنانکه هیچ گمانی نماند. (ترجمان القرآن). رجوع به یقین شود
لغت نامه دهخدا
آب بدبوی و متعفن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است از قرای حمص که خالد بن خلی در سال 65 هجری قمری نعمان بن بشیر انصاری را که از پیروان زبیر بود بدان جا بقتل رسانید، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ سینینیه، درختی است، (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، رجوع به سینینیه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ماهیی است دریائی. (از منتهی الارب) (آنندراج). نام ماهی دریائی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ارنگه بخش کرج شهرستان تهران است. و 185 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لیُنْ)
بیلیون. میلیارد. هزارمیلیون. (یادداشت مؤلف). رجوع به بیلیون شود
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بین + ان، صفت بیان حالت از دیدن، بیننده، درحال دیدن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + دین، کافر و بیراه و بی مذهب، (آنندراج)، بی کیش و بی مذهب و ملحد، (ناظم الاطباء)، کافر، بی کتاب، که دین ندارد، (یادداشت مؤلف)، آنکه دین ندارد، بی کیش، لامذهب، مقابل دیندار، زندیق، (مهذب الاسماء) :
بمن بر پس از مرگ نفرین بود
همان نام من پیر بی دین بود،
فردوسی،
گرانمایه کسری ورا یار گشت
دل مرد بیدین پرآزار گشت،
فردوسی،
نگون بخت را زنده بردار کرد
سر مرد بیدین نگونسار کرد،
فردوسی،
ای ملکی کز تو به هر کشوری
بهرۀبیدینان گرم و عناست،
فرخی،
هیچ بیدین به زر او را نتوانست فریفت
ورچه شاهان جهان را بفریبند به زر،
فرخی،
رای را زنده تو بجهاندی و بزدودی همی
زنگ کفر از روی بیدینان به صمصام صقیل،
فرخی،
مرد را در دین روا باشد که جوید دین بعقل
بازگوی آخر که بیدین را علامت چیست پس،
ناصرخسرو،
خسیس است و بیقدر و بیدین اگر
فریدونش خالست و جمشید عم،
ناصرخسرو،
قاضی بیدین از ابلیس لعین پرفتنه تر است،
(گلستان)،
ترا با چنین علم و ادب که داری با بیدینی حجت نماند، (گلستان)،
مرا چه کار به ابن زیاد بیدین است
فرشته را چه سروکاربا شیاطین است،
؟
لغت نامه دهخدا
(بَ / بُ)
گلی است در مصر و آن مانند نیلوفر پیوسته در میان آب میباشد. گویند هر صباح سر از آب برمی آورد و شام به ته آب فرومیرود و همین ساقی دارد و بس یعنی برگ ندارد و به بزرگی غورۀ خشخاش میشود و تخم آن سفید است. در عطریات بکار برند و از آن گل روغنی سازند بجهت علت سرسام و بیخ آن مقوی است باه را. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). جلجال مصری. ریشه آنرا بیاوران یا بیارون نامند. گلی در مصر مانند نیلوفر پیوسته در آب و تخم آن سفید و معطر که بپارسی بیارون گویند. (ناظم الاطباء). گیاهی است که آنرا در مصر عرایس النیل خوانند زیرا در نقاطی که نیل هنگام جزر آب بجای میگذارد میروید و دارای ساق طویلی است به ارتفاع آب و وقتی که هم سطح آب شود برگهای سبز پهن به روی آب پخش کند که فلکۀ گردی تشکیل دهد مانند وسط کف دست و شکوفه اش بسفیدی زند. در آفتاب پدید آید و در سایه نهان شود و داخل فلکه به زردی زند و بیخ آن مانند شلغم است لیکن زردتر. مصریان آنرا بیارون خوانند و این گیاه در تمام احوال خاصیت نیلوفر دارد. دوایی است که نام دیگرش نیلوفر مصری است. (فرهنگ نظام). و رجوع به تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 78 و تحفۀ حکیم مؤمن و مفردات ابن بیطار شود. نوعی ازنیلوفر مصری است و در حین زیادتی آب رود نیل میرویدو ساقش بقدر عمق آب و گلش سفید و بقدر قبه خشخاش و در طلوع آفتاب از آب بیرون می آید و در غروب نهان می شود و تخمش شبیه بجاورس و بیخش مثل شلغم و از آن کوچکتر و در رنگ و طعم مثل زردۀ تخم مرغ است و اهل مصر آن را پخته و خام میخورند در دوم سرد و در اول دویم تر و در جمیع افعال مثل نیلوفر و بیخش مقوی معده و باه و جهت زحیر اسهال صفراوی و با شیر جهت سرفه نافع و گلش با قوه محلله و روغن معمول از گل او جهت ذات الجنب و جنون و درد سر و شقیقۀ سعوطا و طلای مفید. وشربت او در افعال مثل شربت نیلوفر و دانۀ او محلل ورمها و جهت بواسیر نافع است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(بُ تَ)
نام قریه ای به سمرقند از نواحی دبوسیه. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیدین
تصویر بیدین
آنکه دین ندارد بی کیش لامذهب مقابل دیندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنین
تصویر بنین
فرزندان پسران پسران فرزندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عینین
تصویر عینین
دو چشم
فرهنگ لغت هوشیار
عضو بدن انسان و حیوانات میباشد که در بالای دهان قراردارد و با آن نفس کشیده میشود و بو استشمام میکند
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از مهمترین آلکالوئید های موجود در پوست درخت گنه گنه است و آن بحالت ملح سولفات استخراج میشود. ملح مزبور منشا تهیه دیگر ترکیبات کینین است. کینین را بعنوان تب بر و جهت جلوگیری از بروز تبهای نوبه یی خصوصا مالاریا بکار میبرند و در بعض تبها که با کینین معالجه نشوند هنوز هم پوست درخت گنه گنه را ترجیح دهند
فرهنگ لغت هوشیار
نیلوفر نیل گلی است مانند نیلوفر که پیوسته در آب باشد و در مصر روید. دارای ساقه های باریک و بلند و برگهای پهن و گلهای سفید و در سر آن غوزه ای کوچک شبیه بخشخاش وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینی
تصویر بینی
Nasal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بینداز
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بینی
تصویر بینی
носовой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasal
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بینی
تصویر بینی
носовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nosowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بینی
تصویر بینی
鼻音的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بینی
تصویر بینی
nasal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی