جدول جو
جدول جو

معنی بینگک - جستجوی لغت در جدول جو

بینگک
آدم قد کوتاه، کوتوله، معادل عبارت: تافته ی جدا بافته، کم
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ)
بانگ کوتاه:
پوپک دیدم به حوالی سرخس
بانگک بربرده به ابر اندرا.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ گَ)
ژاله بود و آن را تگرک نیز گویند. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
هایرم. (1789- 1869 میلادی) مبلغ آمریکائی. وی بجزائر هاوائی رفت (1819 میلادی). با همکارانش طرح الفبائی برای زبان هاوائیائی ریخت و انجیل را به این زبان ترجمه کرد. نوه اش هایرم بینگم (1875- 1956 میلادی) باستان شناس و از رجال ایالات متحدۀ آمریکا بود و ویرانه های بعضی از شهرهای دولت اینکا را کشف کرد. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مردمک چشم. (آنندراج از بهار عجم). بینک چشم، مردمک چشم و حدقه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جان، (1704- 1757 میلادی) دریاسالار انگلیسی، پسر جورج بینگ ملقب به وایکاونت تارینگتن، در 1756 میلادی که فرانسویان به جزیره مینورکا هجوم بردند، بینگ مأمور شد که به کمک دژی که پایداری میکرد برود و چون این دژ سقوط کرد بینگ در محکمۀ نظامی محاکمه و سپس تیرباران شد، محکومیت وی خشم عمومی را برانگیخت، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
بینداز
فرهنگ گویش مازندرانی
تاولی که روی پلک چشم ظاهر شود، گل مژه
فرهنگ گویش مازندرانی
کلام نارسا
فرهنگ گویش مازندرانی
اتراق گاه، محل قرار دادن وسایل و لوازم شخصی در مزرعه شخصی
فرهنگ گویش مازندرانی