- بینا
- آگاه، بصیر، بیننده
معنی بینا - جستجوی لغت در جدول جو
- بینا
- بصیر
- بینا
- بیننده، کسی که هر دو چشمش سالم باشد، کنایه از آگاه، بصیر
- بینا
- بیننده، بصیر، آگاه، هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بی اسم بدون نام، نوعی شرکت که بنام هیچیک از شرکا نامیده نمیشود بلکه بنام شیئی که تجارت کنند خوانده شود مانند شرکت بینام پشم و پوست
جمع بینه، راستگواهان جمع بینه دلیلهای آشکار براهین واضح
آنونیم
بیّنه ها، دلیل و حجت واضح و آشکار، جمع واژۀ بیّنه
دریچه، پنجرۀ خانه
از الحان قدیم ایرانی، برای مثال بامدادان بر چکک، چون چاشتگاهان برشخج / نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بر دنه (منوچهری - ۹۷)
پارسی است و نام نوایی در خنیای ایرانی بامدادانه برچکک چون چاشتگاهان برشخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بردنه (منوچهری) این واژه را معین تازی دانسته نوایی است از موسیقی قدیم: بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه. (منوچهری. د. 76)
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مرد دانشمند، سوراخ کننده، نام پدر شیخ ابوعلی سینا، صفت مشبه از سنبیدن، نام شبه جزیره ای کوهستانی در شمال شرقی مصر که حضرت موسی (ع) به پیامبری برگزیده شد و الواح دهگانه را خداوند به او نازل کرد، نام جد ابن سینا پزشک ودانشمند نامدار ایرانی
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
گردنبند، گلی کوچک و زینتی، گلی معمولاً سفید با گلچه های گلبرگی، پرنده ای شبیه سار با پرهای رنگارنگ
گفتار
مرد جوان، بر عکس پیر
بیابان، جمع بیداوات
بیهوده بی فایده، بی موقع بی هنگام بی وقت، ناصواب نادرست، بی سبب
عضو بدن انسان و حیوانات میباشد که در بالای دهان قراردارد و با آن نفس کشیده میشود و بو استشمام میکند
دلیل و حجت
بی سروسامان