بیماربانی. بیمارداری. پرستاری. (یادداشت مؤلف) : تطلیه، بیماروانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). التمریض، بیماروانی کردن یعنی در کار بیمار ایستادن. (مجمل اللغه)
بیماربانی. بیمارداری. پرستاری. (یادداشت مؤلف) : تطلیه، بیماروانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). التمریض، بیماروانی کردن یعنی در کار بیمار ایستادن. (مجمل اللغه)
بیمارسان، بیمارگونه، بیمارون، به رنگ بیمار، (آنندراج)، کسی که بواسطۀ ناخوشی رنگش برگشته باشد، (ناظم الاطباء)، همانند بیماران در زردی رخسار و لاغری اندام، - بیمارگون شدن، همانند بیماران گشتن در زردی و لاغری اندام: چو بیمارگون شد ز غم چشم نرگس مر او را همی لاله تیمار دارد، ناصرخسرو
بیمارسان، بیمارگونه، بیمارون، به رنگ بیمار، (آنندراج)، کسی که بواسطۀ ناخوشی رنگش برگشته باشد، (ناظم الاطباء)، همانند بیماران در زردی رخسار و لاغری اندام، - بیمارگون شدن، همانند بیماران گشتن در زردی و لاغری اندام: چو بیمارگون شد ز غم چشم نرگس مر او را همی لاله تیمار دارد، ناصرخسرو