جدول جو
جدول جو

معنی بیمارگینی - جستجوی لغت در جدول جو

بیمارگینی
حالت و صفت بیمارگین، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیمارگون
تصویر بیمارگون
کسی که از ناخوشی رنگش زرد شده باشد، بیمارمانند، رنجور، برای مثال چو بیمارگون شد ز نم چشم نرگس / مر او را همی لاله تیمار دارد (ناصرخسرو - ۳۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
بیمارگن، مسقام، (یادداشت مؤلف)، علیل، (ناظم الاطباء) (آنندراج)،
غذایی که به بیمار دهند، (آنندراج)، غذای بیمار، پرهیزانه و بیمارانه، (از ناظم الاطباء)، رجوع به بیمارگن شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
چگونگی بیمارگن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مارْ)
بیماربانی. بیمارداری. پرستاری. (یادداشت مؤلف) : تطلیه، بیماروانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). التمریض، بیماروانی کردن یعنی در کار بیمار ایستادن. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
بیماروانی، پرستاری، تمریض، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بیمارسان، بیمارگونه، بیمارون، به رنگ بیمار، (آنندراج)، کسی که بواسطۀ ناخوشی رنگش برگشته باشد، (ناظم الاطباء)، همانند بیماران در زردی رخسار و لاغری اندام،
- بیمارگون شدن، همانند بیماران گشتن در زردی و لاغری اندام:
چو بیمارگون شد ز غم چشم نرگس
مر او را همی لاله تیمار دارد،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(گِ)
بیمارگین. (یادداشت مؤلف). مسقام. (بحر الجواهر). رجوع به بیمارگین شود
لغت نامه دهخدا