جدول جو
جدول جو

معنی بیلیارد - جستجوی لغت در جدول جو

بیلیارد
نوعی بازی گوی و چوگان که روی میزی بزرگ با روکش ماهوت، داری چهار سوراخ در چهار گوشه و دو سوراخ در دو طرف انجام می شود و بازیکن باید گوی ها را با چوگان در سوراخ بیندازد
تصویری از بیلیارد
تصویر بیلیارد
فرهنگ فارسی عمید
بیلیارد
نوعی بازی است که در فضای سرپوشیده بر میزی مستطیل (پوشیده با ماهوت سبز) با 3 یا 15 گوی و میله ای چوبی بازی میشود، بیلیارد بطریقی که در ایران بازی میشود مأخوذ از روسیه است، هر یک از گویها را شار (روسی گوی) خوانند، تاریخ اختراع بیلیارد معلوم نیست، در فرانسه نوعی بیلیارد در قرن 16 میلادی رواج داشت، و پیش ازآن هم بازی شبیه آن معمول بود، در انگلستان بیلیارددر زمان شکسپیر رایج بود، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
بیلیارد
فرانسطوی گوی بازی انگلیسی تشیره گوی بازی
تصویری از بیلیارد
تصویر بیلیارد
فرهنگ لغت هوشیار
بیلیارد
دیدن میز بیلیارد در خواب نشانه جنگ و دعوا بر سر تصاحب ثروت است. تهمت و افترا به بیننده خواب آسیب می زند. 2ـ اگر میز و توپهای بیلیارد را در خواب ببینید نشانه آن است که دوستیهای بی بها و ریا کارانه شما را از پا در می آورد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بینیار
تصویر بینیار
(دخترانه)
بیننده (نگارش کردی: بنیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میلیاردر
تصویر میلیاردر
کسی که بیش از یک میلیارد دارایی دارد، کنایه از بسیار ثروتمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میلیارد
تصویر میلیارد
عددی معادل هزار میلیون
فرهنگ فارسی عمید
پیرترای بایارد از سرداران فرانسوی است متولد بسال 1473 میلادی و درگذشته بسال 1524، هنگامی که شارل هشتم در سال 1493 به ایتالیا رفت، بایارد نیز در جنگ شرکت داشت، او تا حوالی ناپل پیشروی کرد، بسال 1503 میلادی در جنگهای اسپانیا شرکت و در جنگ خونین 1512 راون فتوحات درخشان داشت، وی از معروفترین شوالیه های تاریخ فرانسه محسوب میشود
لغت نامه دهخدا
منظومه ای منسوب به همر و معروفترین حماسۀ دنیای قدیم و از شاهکارهای ادبیات جهان است، این منظومه شامل بیست و چهار سرود است و آن داستان شورانگیز جنگی است که میان مردم یونان و مردم ’تروا’ درگرفته است، (فرهنگ فارسی معین)، به سوی راست رفتن، (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (آنندراج)، از جانب راست آمدن: ایمن الرجل، از جانب راست آن مرد درآمد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
کسی که ارزش مایملکش بالغ بر هزار ملیون واحد پول رایج مملکتش باشد. کنایه از شخص بسیار ثروتمند
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ / دِ)
زمینی که در یک آیش دو بار بیل زده شود (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی بی یار، بی یار و یاوری، بیکسی، بی دوست و آشنا بودن:
به بی یاری اندر جهان یار باش
شب و روزش ازبد نگهدار باش،
نظامی،
، بی نظیری، بی همتایی، رجوع به بی یار شود
لغت نامه دهخدا
(لِ رِ)
ضبطی دیگر از کلمه بالئار، نام مجمع الجزایری در دریای مدیترانه (ساحل شرقی اسپانیا) است که مرکب از 5 جزیره میباشد. ورجوع به بالئار و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1218 شود
لغت نامه دهخدا
بی پشت و پناه، بی یارمند، بی دوست، (ناظم الاطباء)، بی آشنا و بی کس، (آنندراج)، بی یاور:
چو آورد مرد جهودش بمشت
چو بی یار و بیچاره دیدش بکشت،
فردوسی،
براه دین نبی رفت از آن نمی یاریم
که راه پرخطر و ما ضعیف و بی یاریم،
ناصرخسرو،
مرا گوئی اگر دانا و حری
به یمگان چون نشینی خوار و بی یار،
ناصرخسرو،
- بی یار و جفت، بی کس و بی پناه، بی یار و یاور:
چوبسیار بگریست با کشته گفت
که ای در جهان شاه بی یار و جفت،
فردوسی،
مرا مهر هرمزد خوانند گفت
غریبم بدین شهر بی یار و جفت،
فردوسی،
، بی عدیل، بی نظیر و آنکه از کسی امداد و امان نخواهد، (از آنندراج)، بی مثل، بی همتا، بی مانند:
فرستاده را موبد شاه گفت
که ای مرد هشیار بی یار و جفت،
فردوسی،
خداوند بی یار و یار همه،
نظامی،
- بی یار و جفت، بی مانند، بی همتا، بی نظیر و عدیل:
چو طغرل پدید آید آن مرد گفت
که ای بر زمین شاه بی یار و جفت،
فردوسی،
- بی یار و یاور، بی دوست و کمک، بی کس و کار، غریب،
-، بی مددکار و همکار:
جهان را بنا کرد از بهر دانش
خدای جهاندار بی یار و یاور،
ناصرخسرو،
- خداوند بی یار و جفت، بی شریک:
بپستانش بر دست مالیدو گفت
بنام خداوند بی یار و جفت،
فردوسی،
سر گرگ را پست ببرید و گفت
بنام خداوند بی یار و جفت،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
ظاهراً مصحف پیشیار است، قارورۀ بیمار، (فرهنگ جهانگیری)، پیسیار، سرشگ، قاروره، تفسره، دلیل، پیشاب، آب بیمار، بول، شاش، (یادداشت مؤلف) :
بر روی پزشک زن میندیش
چون بود درست بیسیارت،
رودکی،
و رجوع به پیشیار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
معرب پیشیاره. خوانچه و طبقی را گویند که در آن تنقلات و گل و امثال آن کرده پیش مهمان آرند قبل از طعام، معرب پیشیاره. فیشیارج. ج، بیشیارجات. (منتهی الارب). فیسفارج، فارسی معرب، آنچه از غذاهای اشتهاآور که قبل از طعام آورند. (از المعرب ص 239). اما جوالیقی (در ص 204) آن را بمعنی خلاف آن آورده است و گوید شفارج معرب شبارق و در تداول عامه فیشفارج و بشارج یعنی گوشتهای متنوع پخته شده در غذاهای ایرانی است. رجوع به پیشیاره و بیشباره شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که در 32 هزارگزی شمال خاوری نیک شهرو 2 هزارگزی باختر راه مالرو نیک شهر بدشتیاری واقع است. ناحیه ایست کوهستانی و گرمسیر و دارای 200 تن سکنه، آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و خرما و لبنیات و شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، نام محلی در حوالی سمرقند. در حبیب السیر آمده است: پادشاه آفاق از منزل زیبا به قرابولاق خرامید و بعد از یک دو روز از آنجا کوچ کرد و از آب همواری بگذشت، بام مضرب خیام عساکر نصرت انجام گردید. (حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 4 ص 231). حضرت پادشاهی روزی چند در بام بود، بمحاصرۀ سمرقند پرداخت. (حبیب السیر ج 4 ص 234)
لغت نامه دهخدا
(بِلْ)
بیلیارد. نام نوعی بازی اروپایی. رجوع به بیلیارد شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
آنکه به بیل کار کند، (آنندراج)، کسی که زمین را با بیل میکند و پاک میکند، (ناظم الاطباء)، که بیل بهمراه دارد برای کندن زمین یا برگرداندن مجرای آب و جز آن، در مواقع سیل و استعانت برگرداندن جریان آب مردم فریاد برآرند: ’بیلدارهرای’، ’کلندارهرای’ (در تداول مردم قزوین)، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بی کیار، بموجب فرهنگ ولف بمعنی زرنگ و چالاک است، و گیار را جهانگیری تنبل معنی کرده است، (از لغات شاهنامه ص 66) :
بر مهتر زرق شد بیگیار
که برسم یکی زو کند خواستار،
فردوسی،
بدو گفت بهرام شو پایکار
بیاور که سرگین کشد بیگیار،
فردوسی،
رجوع به گیار و بی کیار شود
لغت نامه دهخدا
میلیار (بیلیون)، هزار هزار هزار، هزار میلیون، دوهزار کرور
لغت نامه دهخدا
(بیلْ)
دهستان بخش حومه شهرستان کرمانشاه و 28000 تن سکنه دارد. (از دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
میلیارد، رجوع به میلیارد شود
لغت نامه دهخدا
(مِلْ)
میلیارد. رجوع به میلیارد شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به بیلیارد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملیارد
تصویر ملیارد
هزارمیلیون
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی وس خواست (از وس خواستک بسیار مالدار) شخص ثروتمندی که لااقل دارای یک هزارمیلیون (بواحد پول رایج کشور خود) سرمایه باشد، بسیار ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسطوی گوی بازی نام نوعی بازی اروپایی که روی میزهای مخصوص بازی کنند و ابزار این بازی عبارتست از میزهای مخصوص پوشانده شده از ماهوت با چهار سوراخ در چهار گوش و دو سوراخ در حد وسط طولی دو طرف و تعدادی گوی در روی میز و چوبهایی در دست بازیکنان. بازیکنان. بازیکنان میباید با دقت و مهارت و با اندازه گیریهای دقیق با چوب گویها را بهم زده آنها را در سوراخ بیندازند هر کس که زودتر تعداد معینی از گویها را در داخل سوراخها کند برنده محسوب میشود. بلیارد انواعی دارد از جمله پیر امید ایتالیا نسکی. در بازی اخیر مقداری چوبهای کوچک کم ارتفاع نیز در روی میز میایستانند و میزش نیز کوچکتر از میز پیرامید است و در اطراف سوراخ ندارد بیلیارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیارد
تصویر میلیارد
فرانسوی وسیار هزارمیلیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میلیاردر
تصویر میلیاردر
((دِ))
شخص ثروتمندی که لااقل دارای یک هزار میلیون سرمایه باشد، بسیار ثروتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میلیارد
تصویر میلیارد
ملیارد، هزار میلیون
فرهنگ فارسی معین
بسیارثروتمند، دارنده یک میلیارد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هزارمیلیون
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ایستاد
فرهنگ گویش مازندرانی
ادا و اطوار، تحریف شده ی واژه ی تاتر
فرهنگ گویش مازندرانی