نوعی پیکان پهن یا دوشاخه، فیلک، سربیله برای مثال همان بیل زن مرد آلت شناس / کند بیلکش را به بیلی قیاس (نظامی۵ - ۹۱۵)، وآن دل که در میان دو بیله به کین توست / در وی رسد ز قوس فلک زخم بیلکی (سوزنی - لغتنامه - بیله)
نوعی پیکان پَهن یا دوشاخه، فیلَک، سَربیلِه برای مِثال همان بیل زن مرد آلت شناس / کند بیلکش را به بیلی قیاس (نظامی۵ - ۹۱۵)، وآن دل که در میان دو بیله به کین توست / در وی رسد ز قوس فلک زخم بیلکی (سوزنی - لغتنامه - بیله)
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سگیل، وردان، واروک، واژو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول، برای مثال ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۸)
زِگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سِگیل، وِردان، واروک، واژو، تاشکِل، گَندُمِه، آزَخ، زَخ، زوخ، آژَخ، ژَخ، ثُؤلول، برای مِثال ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۸)
داروفروش. (شرفنامۀ منیری) (آنندراج). داروفروش و دواساز و عطار. (ناظم الاطباء). در برهان با ’پ’ آمده است و ظاهراً مصحف پیلور (پیله ور) باشد. (حاشیۀ برهان). رجوع به پیلوا و پیله ور شود
داروفروش. (شرفنامۀ منیری) (آنندراج). داروفروش و دواساز و عطار. (ناظم الاطباء). در برهان با ’پ’ آمده است و ظاهراً مصحف پیلور (پیله ور) باشد. (حاشیۀ برهان). رجوع به پیلوا و پیله ور شود