جدول جو
جدول جو

معنی بیله - جستجوی لغت در جدول جو

بیله(لَ / لِ)
همچنین. (برهان). چنین. اینچنین.
- امثال:
بیله دیگ بیله چغندر
لغت نامه دهخدا
بیله(لَ)
اولین حوضچۀ یک چشمه. حوضچۀ بالائین چشمه، ماهی. حوت. (از دزی ج 1 ص 136)
لغت نامه دهخدا
بیله(لَ)
اسم از بول. (منتهی الارب). کمیزانداختگی، نوعی کمیز انداختن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بیله(لَ / لِ)
خشکی و جزیره ای میان دریا و رودخانه. پیله. (برهان) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری). زمین گشاده و خشک که میان دو شاخه آب بود. (شرفنامۀ منیری). زمین خشک را گویند که در میان آب دریا و رودخانه واقع شود. (غیاث) (از انجمن آرا) (آنندراج). این معنی متعارف ولایت سند نیز بود. (رشیدی) :
بعمان قدرت فلک یک حباب
ز دریای جاهت جهان بیله است.
عمعق.
، نوعی از دوا. پیله. (برهان). یک نوع دارو. (ناظم الاطباء). نوعی از گیاه دارو. (شرفنامۀ منیری). و رجوع به پیله شود، طبله و خریطۀ عطار. پیله. (برهان) (ناظم الاطباء). طبلۀ عطار و معرب آن باله است. (منتهی الارب). خریطۀ ادویه. (غیاث). بوی دان. مشک دان. (یادداشت مؤلف). رجوع به پیله شود، منشور پادشاهان. (برهان) (ناظم الاطباء). منشور. (غیاث) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به بیلک شود.
- بیلۀ حقوق، (کلمه بیله فارسی، بمعنی منشور پادشاهان) بیلۀ حقوق یا منشور حقوق یکی از مهمترین اسناد قانون اساسی انگلستان، که مفاد آن در تکامل قوانین اساسی هر یک از ممالک مشترک المنافع بریتانیا و نیز ایالات متحدۀ امریکا تأثیر داشته و (بضمیمۀ ماگنا) اغلب جزء میراث سیاسی ممالک دموکراسی انگلیسی زبان محسوب میشود. (از دائره المعارف فارسی).
، قبالۀ خانه و باغ. (برهان) (ناظم الاطباء). قباله. (غیاث) (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به بیلک شود، رخساره. (برهان) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (رشیدی) (غیاث) :
بیلۀ تو کرد روی مه و زهره را خجل
زان میکنند هر سحری روی در نقاب.
خاقانی.
، پهلو. (برهان) (جهانگیری) (غیاث) (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، هر یک از دو جانب قدام و خلف سینه. (یادداشت مؤلف) :
و آن دل که در میان دو بیله به کین تست
در وی رسد ز قوس فلک زخم بیلکی.
سوزنی.
، پاروب کشتیبانان که بدان غراب رانند. (برهان). پاروب کشتی بانی. (ناظم الاطباء). چوبی باشد که بر سر آن تخته ای بصورت بیل نصب نموده باشند و در اطراف غراب و کشتی و کشتی کوچک تعبیه نموده و کشتی و غراب به آن برانند و آن را چینه نیزخوانند. (جهانگیری) (از رشیدی). پاروب کشتی بان. (ناظم الاطباء). چوبی باشد که بر سر آن تخته ای بصورت بیل نصب نموده باشند و در اطراف غراب و کشتی کوچک تعبیه نموده و کشتی و غراب به آن برانند و آن را چینه نیزخوانند. (از جهانگیری) (از رشیدی). پاروب کشتی ران برای راندن کشتی. (انجمن آرا) (آنندراج). بلّیج السفینه، بیلۀ کشتی، معربست. (منتهی الارب). رجوع به بیل شود، پیکانی که مانند بیل سازند. پیله. (برهان) (ناظم الاطباء). نام پیکان است و پیکان را بیلک خوانند. (فرهنگ اسدی). پیکانی بود سرپهن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). حالا بیلک گویند و آن تیری باشد که پیکان آن به صورت سر بیل باشد. (اوبهی). بیلک. (جهانگیری) (غیاث) (از رشیدی). پیکان پهن. پیله. (یادداشت مؤلف). پیکانی بود سرپهن شبیه بیل که در تیرنشانند و آن تیر را بیلکی گویند. (یادداشت مؤلف) :
اگر که رستم پیلی بکشت در خردی
بتیر بیله ز بیلی تو کرده ای دو تبر.
فرخی.
چنانچون سوزن از وشّی و آب روشن از توزی
بطوسی پیل بگذاری به آماج اندرون بیله.
فرخی.
رجوع به بیله شود.
- تیر بیله، تیر که پیکان آن به شکل بیل باشد:
بتیغ شاخ فکندی ز کرگ تا یکچند
به تیر بیله، ز سیمرغ بفکنی مخلب.
فرخی.
، چرک و ریمی که از زخم آید. پیله. (برهان) (ناظم الاطباء). ریم که از خون شود. (شرفنامۀ منیری). رجوع به پیله شود، پیلۀ ابریشم. (برهان) (ناظم الاطباء). کرم ابریشم که تخم ابریشم است. (شرفنامۀ منیری). پیله. (انجمن آرا). و رجوع به پیله شود، در خراسان بمعنای دفعه بکار رود: در بیلۀ دیگر اینقدر دوا بخور، در دفعۀ دیگر..
لغت نامه دهخدا
بیله
منشور پادشاهان، قباله خانه و باغ و مانند آن. پیکانی که مانند بیل سازند، پاروی کشتیبانان
فرهنگ لغت هوشیار
بیله((لِ))
پیکانی که مانند بیل می ساختند، پارو
تصویری از بیله
تصویر بیله
فرهنگ فارسی معین
بیله
بز نر بی شاخ، گاو بدون شاخ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیلو
تصویر بیلو
(دخترانه)
جویبار کوتاه مدت (نگارش کردی: بلو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بلیه
تصویر بلیه
مصیبت، پیشامد بد، رنج
فرهنگ فارسی عمید
(اُ بَ لَ)
مصغّر ابل
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
دستۀ کاه. ایباله. وبیله
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام شهری به اسپانیا و مرکز ایالتی به همین نام کنار رود آداژاد و سیراد و آویلا. افیلا. ایله
لغت نامه دهخدا
تصویری از بخیله
تصویر بخیله
خرفه بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعه
تصویر بیعه
پیمانش فرما نبرداری خرید و فروش کنشت کلیسا کنشت دیر، جمع بیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیضه
تصویر بیضه
تخم، خایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشه
تصویر بیشه
جنگل، جای پر درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باله
تصویر باله
بال کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
بزله پارسی است شوخی لاغ (دار برهان قاطع: بزله) کپراس کار جامه جامه باد روزه سخن دلکش، شوخی هزل لطیفه. توضیح (بذله) در عربی بمعنی جامه باد روزه و لباس کار استعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخله
تصویر بخله
خرفه بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببله
تصویر ببله
سلم، کیکر
فرهنگ لغت هوشیار
نفرین دستکش چرمی که میرشکاران بر دست کنند و بدان باز و چرغ و غیره را بر دست گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیره
تصویر بیره
گمراه ضال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایله
تصویر ایله
گوزن ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیغله
تصویر بیغله
گوشه ای در خانه، گوشه ای دور از آبادی ویرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیلم
تصویر بیلم
غوزه، دارچین سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغله
تصویر بغله
قاطر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
ماهی روغن سبزه زار سبزه ناک سبزی یک سبزی یک تره واحد بقل یک دانه تره یک عدد سبزی، خبازی بستانی را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکله
تصویر بکله
فرانسوی تازی شده سگک سرشت ریخت چونی
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره کمبرتاسه نزدیک به تیره فرفیون که جزو رده دو لپه ییهای جدا گلبرگ است. این گیاه مخصوص نواحی حاره است و بومی هند میباشد. میوه های آن تقریبا ببزرگی یک بادام معمولی است ولی دارای تقسیمات عریضی پنج تایی میباشد (شبیه میوه باقلا) گوشت روی میوه که روی پوست دانه را پوشانده تلخ مزه و قابض است. پوست دانه اش بسیار سخت است و از مغز آن روغن مخصوصی میگیرند. بطور کلی میوه های این گیاه در تداوی مورد استفاده واقع میگردد بلیلج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیه
تصویر بلیه
رنج، مصیبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطله
تصویر بطله
زن دلیر وشجاع ودلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسله
تصویر بسله
دانه ایست مابین ماش و عدس ملک خلر
فرهنگ لغت هوشیار
پس مانده، مزه، تلخی لاتینی تازی شده تلک گرکی از گیاهان لوبیا گرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعله
تصویر بعله
بد پوش زن بله بلی آری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکیله
تصویر بکیله
بنگرید به بکاله
فرهنگ لغت هوشیار