- بیقدر
- بیعزت بی احترام حقیر
معنی بیقدر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حقارت ذلت
بی قید بی بند و بار، بی دیانت ملحد
بی ارزش خرد که
بی ارزش، بی عزت، بی حرمت، بی وقار
خرمن های جو یا گندم
Thankless, Unappreciative
неблагодарный , неоценивший
undankbar
невдячний , неоцінений
niewdzięczny
忘恩负义的 , 不欣赏的
ingrato
ingrato
ingrato, desagradecido
ingrat
ondankbaar
ไม่รู้บุญคุณ , ไม่รู้คุณค่า
tidak tahu terima kasih, tidak menghargai
غير مقدّرٍ , غير مقدّرٍ
निःसंतुष्ट , अप्रतिसंस्थापक
חסר תודה , לא מעריך
恩知らずな , 感謝しない
배은망덕한 , 감사하지 않는
nankör, takdir etmeyen
asiye shukrani
অবহেলিত , কৃতজ্ঞতাবিহীন
بے قدر , ناشکرگزار
باندازهء، بحسب، موافق. توضیح لازم الاضافه است. یا بقدر احتیاج. بر حسب حاجت و ضرورت. یا بقدر امکان. باندازه ای که ممکن است. یا بقدر طاقت. باندازه طاقت موافق طاقت. یا بقدر مراتب کسی. برحسب در جای وی. بملاحظه قابلیت او
خرمن خرمنگاه خرمن (جو گندم)، خرمنگاه، جمع بیادر