قاضی ناصرالدین عبدالله بن امام الدین عمر بن فخرالدین محمد بن صدرالدین علی الشافعی البیضاوی مکنی به ابوسعید. از مردم بیضای فارس و صاحب تفسیر معروف موسوم به انوارالتنزیل و اسرارالتأویل و مشهور به تفسیر بیضاوی است و پس از تفسیر کشاف هیچیک از تفاسیر مانند آن مورد توجه واقع نگشته است و نزدیک پنجاه حاشیه و تعلیقه بر آن نوشته اند. و دیگر کتابی در تاریخ بفارسی تصنیف کرده موسوم به نظام التواریخ از آغاز جهان تا غلبۀ مغول بطور اختصار. دیگر از کتب او منهاج است در اصول و شرح آن و شرح مختصر ابن حاجب در اصول، شرح منتخب امام فخر رازی و شرح مطالع در منطق، ایضاح در اصول دین و غایهالقصوی در فقه و طوالع در کلام و شرح کافیۀ ابن حاجب و شرح مصابیح بغوی و شرح فصول خواجه نصیرالدین طوسی و منتهی المنی فی شرح اسمأالله الحسنی. بیضاوی در علوم معقول و منقول هر دو بارع بود و از معاصران اباقاخان و ارغون خان بوده است. گویند بیضاوی چون از منصب قضاء شیراز معزول گردید برای اعادۀ آن منصب به تبریز رفت اما با آنکه مورد توجه اولیای دولت و علمای آنجا شد به مقصود خود نائل نگردید و بدانجا درگذشت و گفته اند منصب قضا بار دیگر به او داده شداما او بنصیحت یکی از مشایخ صوفیه بنام محمد کتختائی از قبول آن امتناع ورزید. در تاریخ وفات او اختلاف عجیبی است بعضی در 685 هجری قمری و بعضی در 691 هجری قمری و روضات از کشکول شیخ بهایی و حبیب السیر از یافعی 692 هجری قمری را نیز روایت کرده اند و ’ریو’ در فهرست عربی از دو مأخذ دیگر سال 716 هجری قمری را نیز روایت و این قول را گویا اختیار نموده است و از حمدالله مستوفی نیز نقل میکند که بعد از سنۀ 710 هجری قمری وفات نموده است. شیرازنامه (ص 136) وفات او را در سنۀ 708 هجری قمری نوشته است. مدفن وی در چرنداب تبریز می باشد. رجوع به روضات الجنات ص 454، بغیهالوعاه سیوطی ص 286، طبقات السبکی ج 5 ص 59، طبقات الاسدی ص 65، مفتاح السعاده ج 1 ص 436، معجم المطبوعات العربیه ص 616، 618، تاریخ گزیده صص 8- 811، از سعدی تا جامی ص 71، 123، اعلام زرکلی ج 1 ص 160 و ج 2 ص 571، لباب الالباب ج 1ص 377، شدالازار، فرهنگ ایران باستان ص 202، قاموس الاعلام ترکی ج 2، نامۀ دانشوران ج 4 ص 125 و کشف الظنون، نزهه القلوب ص 123، مقالات الشعراء (حاشیه) ص 245، شذرات الذهب ج 5 ص 392، 393، و دائره المعارف اسلامی و نیز رجوع به ناصرالدین عبدالله... در این لغتنامه شود
قاضی ناصرالدین عبدالله بن امام الدین عمر بن فخرالدین محمد بن صدرالدین علی الشافعی البیضاوی مکنی به ابوسعید. از مردم بیضای فارس و صاحب تفسیر معروف موسوم به انوارالتنزیل و اسرارالتأویل و مشهور به تفسیر بیضاوی است و پس از تفسیر کشاف هیچیک از تفاسیر مانند آن مورد توجه واقع نگشته است و نزدیک پنجاه حاشیه و تعلیقه بر آن نوشته اند. و دیگر کتابی در تاریخ بفارسی تصنیف کرده موسوم به نظام التواریخ از آغاز جهان تا غلبۀ مغول بطور اختصار. دیگر از کتب او منهاج است در اصول و شرح آن و شرح مختصر ابن حاجب در اصول، شرح منتخب امام فخر رازی و شرح مطالع در منطق، ایضاح در اصول دین و غایهالقصوی در فقه و طوالع در کلام و شرح کافیۀ ابن حاجب و شرح مصابیح بغوی و شرح فصول خواجه نصیرالدین طوسی و منتهی المنی فی شرح اسمأالله الحسنی. بیضاوی در علوم معقول و منقول هر دو بارع بود و از معاصران اباقاخان و ارغون خان بوده است. گویند بیضاوی چون از منصب قضاء شیراز معزول گردید برای اعادۀ آن منصب به تبریز رفت اما با آنکه مورد توجه اولیای دولت و علمای آنجا شد به مقصود خود نائل نگردید و بدانجا درگذشت و گفته اند منصب قضا بار دیگر به او داده شداما او بنصیحت یکی از مشایخ صوفیه بنام محمد کتختائی از قبول آن امتناع ورزید. در تاریخ وفات او اختلاف عجیبی است بعضی در 685 هجری قمری و بعضی در 691 هجری قمری و روضات از کشکول شیخ بهایی و حبیب السیر از یافعی 692 هجری قمری را نیز روایت کرده اند و ’ریو’ در فهرست عربی از دو مأخذ دیگر سال 716 هجری قمری را نیز روایت و این قول را گویا اختیار نموده است و از حمدالله مستوفی نیز نقل میکند که بعد از سنۀ 710 هجری قمری وفات نموده است. شیرازنامه (ص 136) وفات او را در سنۀ 708 هجری قمری نوشته است. مدفن وی در چرنداب تبریز می باشد. رجوع به روضات الجنات ص 454، بغیهالوعاه سیوطی ص 286، طبقات السبکی ج 5 ص 59، طبقات الاسدی ص 65، مفتاح السعاده ج 1 ص 436، معجم المطبوعات العربیه ص 616، 618، تاریخ گزیده صص 8- 811، از سعدی تا جامی ص 71، 123، اعلام زرکلی ج 1 ص 160 و ج 2 ص 571، لباب الالباب ج 1ص 377، شدالازار، فرهنگ ایران باستان ص 202، قاموس الاعلام ترکی ج 2، نامۀ دانشوران ج 4 ص 125 و کشف الظنون، نزهه القلوب ص 123، مقالات الشعراء (حاشیه) ص 245، شذرات الذهب ج 5 ص 392، 393، و دائره المعارف اسلامی و نیز رجوع به ناصرالدین عبدالله... در این لغتنامه شود
سست رایی، ضیلولت، (نصاب الصبیان)، ناصوابی رای: وگر بگذری زین و جنگت هواست سرت پر ز بیرایی و کیمیاست، فردوسی، از سر بیخودی و بیرایی در سر کار شد به رسوایی، نظامی
سست رایی، ضیلولت، (نصاب الصبیان)، ناصوابی رای: وگر بگذری زین و جنگت هواست سرت پر ز بیرایی و کیمیاست، فردوسی، از سر بیخودی و بیرایی در سر کار شد به رسوایی، نظامی