جدول جو
جدول جو

معنی بیضانی - جستجوی لغت در جدول جو

بیضانی
رشیدی از منطق اشارات ابوعلی آرد که بیضانی بمعنی ققنس (رومی) مرغ معروف است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ققنس شود
لغت نامه دهخدا
بیضانی(بَ)
منسوب است به بیضان. رجوع به بیضان شود، شبیه بیضی. بیضوی. (از ملحق لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
قاضی ناصرالدین عبدالله بن امام الدین عمر بن فخرالدین محمد بن صدرالدین علی الشافعی البیضاوی مکنی به ابوسعید. از مردم بیضای فارس و صاحب تفسیر معروف موسوم به انوارالتنزیل و اسرارالتأویل و مشهور به تفسیر بیضاوی است و پس از تفسیر کشاف هیچیک از تفاسیر مانند آن مورد توجه واقع نگشته است و نزدیک پنجاه حاشیه و تعلیقه بر آن نوشته اند. و دیگر کتابی در تاریخ بفارسی تصنیف کرده موسوم به نظام التواریخ از آغاز جهان تا غلبۀ مغول بطور اختصار. دیگر از کتب او منهاج است در اصول و شرح آن و شرح مختصر ابن حاجب در اصول، شرح منتخب امام فخر رازی و شرح مطالع در منطق، ایضاح در اصول دین و غایهالقصوی در فقه و طوالع در کلام و شرح کافیۀ ابن حاجب و شرح مصابیح بغوی و شرح فصول خواجه نصیرالدین طوسی و منتهی المنی فی شرح اسمأالله الحسنی. بیضاوی در علوم معقول و منقول هر دو بارع بود و از معاصران اباقاخان و ارغون خان بوده است. گویند بیضاوی چون از منصب قضاء شیراز معزول گردید برای اعادۀ آن منصب به تبریز رفت اما با آنکه مورد توجه اولیای دولت و علمای آنجا شد به مقصود خود نائل نگردید و بدانجا درگذشت و گفته اند منصب قضا بار دیگر به او داده شداما او بنصیحت یکی از مشایخ صوفیه بنام محمد کتختائی از قبول آن امتناع ورزید. در تاریخ وفات او اختلاف عجیبی است بعضی در 685 هجری قمری و بعضی در 691 هجری قمری و روضات از کشکول شیخ بهایی و حبیب السیر از یافعی 692 هجری قمری را نیز روایت کرده اند و ’ریو’ در فهرست عربی از دو مأخذ دیگر سال 716 هجری قمری را نیز روایت و این قول را گویا اختیار نموده است و از حمدالله مستوفی نیز نقل میکند که بعد از سنۀ 710 هجری قمری وفات نموده است. شیرازنامه (ص 136) وفات او را در سنۀ 708 هجری قمری نوشته است. مدفن وی در چرنداب تبریز می باشد. رجوع به روضات الجنات ص 454، بغیهالوعاه سیوطی ص 286، طبقات السبکی ج 5 ص 59، طبقات الاسدی ص 65، مفتاح السعاده ج 1 ص 436، معجم المطبوعات العربیه ص 616، 618، تاریخ گزیده صص 8- 811، از سعدی تا جامی ص 71، 123، اعلام زرکلی ج 1 ص 160 و ج 2 ص 571، لباب الالباب ج 1ص 377، شدالازار، فرهنگ ایران باستان ص 202، قاموس الاعلام ترکی ج 2، نامۀ دانشوران ج 4 ص 125 و کشف الظنون، نزهه القلوب ص 123، مقالات الشعراء (حاشیه) ص 245، شذرات الذهب ج 5 ص 392، 393، و دائره المعارف اسلامی و نیز رجوع به ناصرالدین عبدالله... در این لغتنامه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نسبتی است به بیسان. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به بیمان که از قراء مرو است پهلوی خوجان، (از انساب سمعانی)، رجوع به بیمان شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ نَ / نِ)
نشان صاحبان مناصب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
منسوب است به بیزان. کاتب اسکافی از اهل بغداد بود و یکی از شیوخ شیعه. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب است به بیضا که شهری است از شهرهای فارس و جمعی کثیر از دانشمندان منسوب به این دیارند. (از انساب سمعانی). رجوع به بیضا شود
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
بیضوی. مأخوذ از بیضوی تازی، نوعی خط. دوایربیضی شکل حروف. (ناظم الاطباء). رجوع به بیضوی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بیران از توابع اندلس. ابوحفص عمر بن حسن بن عبدالرزاق بیرانی نفری از آنجاست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ویرانی، خراب، (یادداشت)، و رجوع به ویرانی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب است به بیران از قرای نسف، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
پی زاوی: زاو در پارسی برابر است با دره و شکاف از مردم پیزاو پایزاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
منسوب به بیان مربوط بعلم بیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیضان
تصویر بیضان
سپیدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
Expressionistic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionniste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
อุปนิสัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
ifadeci
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
표현주의적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
表現主義的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
אקספרסיוניסטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
अभिव्यक्तिवादी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
ekspresionis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
yenye matumizi ya ufanisi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionistisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionistisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expresionista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
espressionista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
expressionista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
表现主义的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
ekspresjonistyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
експресіоністський
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
экспрессионистский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیانی
تصویر بیانی
প্রকাশবাদী
دیکشنری فارسی به بنگالی