جدول جو
جدول جو

معنی بیشتری - جستجوی لغت در جدول جو

بیشتری
(تَ)
منسوب به بیشتر. (ناظم الاطباء). بیشترین قسمت. قسمت عمده. اکثر. اغلب: لقد حق القول علی اکثرهم (قرآن 7/36) ، و بیشتری از ایشان هرآینه که واجب شده است آتش بر ایشان. (تفسیر کمبریج). و سرهنگان بیشتری با وی رفتند. (تاریخ سیستان). هشتم باعث آن بود که چون قرآن و اخبار و لغت و تصریف و نحو می بایست و بیشتری خلق از معانی آن بهره نتوانستند گرفت. (تذکرهالاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
بیشتری
اکثریت
تصویری از بیشتری
تصویر بیشتری
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
افزون تر، زیادتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
افزون ترین، زیادترین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیشترک
تصویر بیشترک
اندکی بیشتر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رَ)
مرکّب از: بیشتر + ’ک’ تصغیر، اندکی بیشتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ / نِ)
اکثر. بیشترین: و خدای تو ای محمد خداوند فضل و رحمت است و لیکن بیشترینۀ ایشان شکر نمی گزارند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 174). بیشترینه آنچه ایشان در آن خلاف میکنند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 174). اما بیشترینۀ مردم آنند که نمی دانند. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 374)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زیادترین. فزونترین. (ناظم الاطباء). غالب. قسمت غالب:
پدر از ملک جهان بیشترین یافته بهر
پسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر.
فرخی.
مروان روی بهزیمت نهاد تا به حران و زن و فرزند برداشت و از فرات بگذشت و به قنسرین شد از زمین شام و بمرج شد و بیشترین خواسته غارت کرد. (ترجمه طبری بلعمی). اندر حدود ختن مردمانند وحشی و مردم خواره و بیشترین خواستۀایشان قز است. (حدود العالم). و بیشترین از ایشان (از مردم چین) دین مانی دارند. (حدود العالم). و لشکر او را بیشترین بکشتند یا اسیر بردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 64). و بحکم آنک مردم جهان بیشترین درویش بودند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 84). و علت طاعون پدید آمد و بیشترین بزرگان و لشکر فرس بدان هلاک شدند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 108). و برکه ها کرد و دیه ها که بیشترین بجایست و بعضی خراب. (مجمل التواریخ والقصص). بواسطۀ آنکه بیشترین ضیاع آن (قاسان) باحوز قم گرفته اند. (تاریخ قم ص 74)، حداکثر. (یادداشت مؤلف) : کافور اگر حاجت باشد بیشترین طسوجی و کمترین جوی با آب کسنه حب کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
زیادترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
زیادتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشتری
تصویر بشتری
کسی که مبتلی به بشتر شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
بیشترین، اکثر، اغلب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زیادترین، فزون ترین
متضاد: کمترین، غالب، اکثر
متضاد: اقل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
الأكثر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
Uttermost
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
extrême
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
estremo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
انتہائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
крайний
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
äußerster
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
найвищий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
najwyższy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
极限的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
চরম
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
máximo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
kubwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
en yüksek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
극단적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
極端の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
קצה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
máximo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
paling
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
สุดขีด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
uiterste
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیشترین
تصویر بیشترین
सर्वोत्तम
دیکشنری فارسی به هندی