جدول جو
جدول جو

معنی بیشترک - جستجوی لغت در جدول جو

بیشترک
اندکی بیشتر
تصویری از بیشترک
تصویر بیشترک
فرهنگ فارسی عمید
بیشترک
(تَ رَ)
مرکّب از: بیشتر + ’ک’ تصغیر، اندکی بیشتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
افزون تر، زیادتر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
بمعنی استرک یعنی ریشه معطر است. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 172).
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به بیشتر. (ناظم الاطباء). بیشترین قسمت. قسمت عمده. اکثر. اغلب: لقد حق القول علی اکثرهم (قرآن 7/36) ، و بیشتری از ایشان هرآینه که واجب شده است آتش بر ایشان. (تفسیر کمبریج). و سرهنگان بیشتری با وی رفتند. (تاریخ سیستان). هشتم باعث آن بود که چون قرآن و اخبار و لغت و تصریف و نحو می بایست و بیشتری خلق از معانی آن بهره نتوانستند گرفت. (تذکرهالاولیاء عطار)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
مصغر پیشتر. کمی پیش. اندکی قبل:
پیشترک زین که کسی داشتم
شمع شب افروز بسی داشتم.
نظامی.
، اندکی جلوتر:
زینگونه که شمع می فروزم
گر پیشترک روم بسوزم.
نظامی.
من که درین منزلشان مانده ام
مرحله ای پیشترک رانده ام.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بیش. زیادتر. افزونتر. حصۀ بزرگتر و زیادتر از دو حصۀ غیرمتساوی چیزی. (ناظم الاطباء). مقابل کمتر. ازید. قسمت عمده:
دیوه هرچند کابریشم بکند
هرچه آن بیشتر بخویش تند.
رودکی (از لغتنامۀ اسدی).
ز شب نیمه ای بیشتر رفته بود
دو بهره ز توران سپه خفته بود.
رودکی.
که چندان سرافرازی و دستگاه
بزرگی و اورند و فر و کلاه
کزآن بیشتر نشنوی در جهان
وگر چند پرسی ز کارآگهان.
فردوسی.
صد از گنج مازندران بارکن
وز آن بیشتر بار دینار کن.
فردوسی.
جبل شهرکی است [بعراق] و بیشتر مردم او کردانند. (حدود العالم). خواستۀ ملک خزران بیشتر از باژدریاست. (حدود العالم).
نه منم تنها زو شاکر وخوشنود و خجل
شاکران بیشتر او را ز ربیعه و ز مضر.
فرخی.
مقدم است به فضل و مقدم است به علم
چنانکه بیشتر اندر حدیث جود و کرم.
فرخی.
و بیشتر از روز خود در خدمت پادشاه بود در خلوتهای خاص. (تاریخ بیهقی). بهیچ حال بر ما [مسعود] فراموش نیست و بعضی از آن حقها گزارده آمده و بیشتر مانده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 138). چه هر که بر عمیا در راه مجهول رود... هر چند بیشتر رود بگمراهی نزدیکتر باشد. (کلیله و دمنه). هرچند دفع بیشتر کنم تو مبالغت بیشتر کن. (کلیله و دمنه).
مرا دوستی گفت کآخرکجایی
چرا بیشتر نزد ما، می نیایی.
انوری.
در شوق رخ تو بیشتر سوخت
هر کو بتو قرب بیشتر یافت.
عطار.
قدم من بسعی پیشترست
پس چراحرمت تو بیشتر است.
سعدی.
پیران تلاش رزق فزون از جوان کنند
حرص گدا شود طرف شام بیشتر.
صائب.
، مقدم. برتر:
تو تنها بجای پدر بودیم
همان از پدر بیشتر بودیم.
فردوسی.
، اکثر.اغلب. غالب. غالباً. بیش: نارون درختی باشد سخت و بیشتر راست بالا و چوب او از سختی که بود بیشتر بدست افزار... کنند. (فرهنگ اسدی نخجوانی). کزاز، تبشی باشد سخت، بیشتر زنان را فتد. (حاشیۀ لغت فرس اسدی نخجوانی). و بجشکان بنکوهیده اند، بیشتر این هر دو را [فقاع و شلماب را] . (هدایهالمتعلمین ربیع بن احمد اخوینی بخاری). و اندر بیشتر مردمان اندر زهره این دو منفذ بیش نیست. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
کمی پیش، اندکی قبل اندکی قبل کمی پیش: یاران موافق همه از دست شدند در پای اجل یکان یکان پست شدند. بودیم بیک شراب در مجلس عمر یک دوره زما پیشترک مست شدندخ (خیام)، اندکی جلوتر: من که درین منزلشان مانده ام مرحله ای پیشترک مانده ام. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
زیادتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیشتری
تصویر بیشتری
اکثریت
فرهنگ واژه فارسی سره
افزون تر، زیادتر، اغلب، اکثر
متضاد: کمتر، به ندرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
أكثر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
More, Most
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
plus
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جلوتر، پیش تر، پیش ترها
فرهنگ گویش مازندرانی
کمی بیشتر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
יותר , הכי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
زیادہ , سب سے زیادہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
বেশি , সবচেয়ে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
zaidi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
daha, en çok
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
더 , 가장
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
もっと , 最も
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
lebih, paling
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
अधिक , सबसे
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
больше
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
มากกว่า , มากที่สุด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
meer, meest
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
más
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
più
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
更多的 , 最多的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
więcej, najbardziej
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
більше , найбільший
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
mehr, am meisten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیشتر
تصویر بیشتر
mais
دیکشنری فارسی به پرتغالی