- بیش
- زیادتی و افزونی، بسیار، بس، علاوه، کثیر
معنی بیش - جستجوی لغت در جدول جو
- بیش
- افزون تر، بسیار تر، فراوان تر
هلاهل، گیاهی بسیار سمّی با برگ هایی شبیه برگ کاهو یا کاسنی و ریشۀ غده ای سفت که اندرون آن سیاه است، اجل گیا، اجل گیاه
- بیش
- افزون، زیاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افزونی، زیادی، کثرت
جنگل، جای پر درخت
زیادی
نیستان، نیزار، جنگل کوچک، جای پردرخت، در موسیقی نوعی ساز بادی از خانوادۀ نی
لباشن: تو نبینی که اسب توسن را بگه نعل بر نهند لبیش. (عنصری لغ)
تکۀ ریسمانی که بر سر چوب بسته شده و هنگام نعل کردن اسب لب او را در حلقۀ ریسمان می گذارند و می پیچند تا آرام بایستد، برای مثال تو نبینی که اسب توسن را / به گه نعل برنهند لبیش (عنصری - ۳۳۷)
بیش از اندازه
حداکثر، دست پر
بیحسابی بی اندازه بودن، بسیار زیاد بودن
زیاده، بسیار، بی حساب
نادانی بی عقلی نفهمی
احمق، نادان، بی عقل
بیحیایی بی آزرمی
بیحیا بی آزرم
بی آبرویی بی عزتی، بیعرضی بی ناموسی
بی حرمت، بی آبرو
زیادترین
زیادتر
پر ارزش قیمتی بودن
پر ارزش قیمتی
حداکثر، اکثریت
بی حساب
اکثریت
آنافیلاکسی
آکرومگالی
افزون ترین، زیادترین
بیشترین مقدار چیزی، بیشترین مقدار ممکن، حداکثر