گناه کردن. خطا کردن. عصیان کردن: از بزه کردنش عجب ماندند بزه گر زین جنایتش خواندند. نظامی. بچه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی. سعدی. و رجوع به بزه شود
گناه کردن. خطا کردن. عصیان کردن: از بزه کردنش عجب ماندند بزه گر زین جنایتش خواندند. نظامی. بچه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی. سعدی. و رجوع به بزه شود