جدول جو
جدول جو

معنی بیزن - جستجوی لغت در جدول جو

بیزن(زَ)
بیژن. نام پهلوانی پسر گیو و خواهرزادۀ رستم. وی بر منیژه دخترافراسیاب عشق داشت. (از غیاث). رجوع به بیژن شود
لغت نامه دهخدا
بیزن(زَ)
مخفف بیزنده: بادبیزن. (یادداشت مؤلف). ممکن است ’بیزن’ در کلمه بادبیزن (در تداول عامه) در اصل بادبزن (از زدن) باشد یعنی بادزننده که در لهجۀ عامیانه ’بزن’ مبدل به بیزن شده است. و رجوع به بادبزن شود
لغت نامه دهخدا
بیزن
اخمو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بزین
تصویر بزین
(دخترانه)
نگارش کردی: بهزن، بهزان، نگا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیکن
تصویر بیکن
(دخترانه)
بدون رقیب، یگانه (نگارش کردی: بکن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیژن
تصویر بیژن
(پسرانه)
ترانه خوان، جنگجو، مجرد، تنها، پسر گیو، دلداده منیژه، (نگارش کردی: بیژهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیان
تصویر بیان
(دخترانه و پسرانه)
صبحگاه، بامداد، پگاه (نگارش کردی: بهیان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیهن
تصویر بیهن
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزن
تصویر برزن
تنور، اجاق، فر، تابۀ گلی یا سفالی که روی آن نان می پزند، بریجن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزن
تصویر برزن
قسمتی از شهر شامل چند خیابان و کوچه، کوی، محله، شعبه ای از شهرداری که به امور یک کوی یا محله رسیدگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیان
تصویر بیان
سخن گفتن، فصاحت، زبان آوری، سخن، شرح، تعبیر، در علوم ادبی علمی که دربارۀ بیان معنای واحد به شیوه های مختلف و بر پایۀ تصویرسازی مانند استفاده از تشبیه، استعاره و کنایه بحث می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنزن
تصویر بنزن
مایعی بی رنگ، با بوی تند، سبک تر از آب، بسیار فرّار و قابل اشتعال که از تقطیر تدریجی قطران زغال سنگ به دست می آید و در ساختن رنگ، عطرهای مصنوعی و مواد منفجره به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرن
تصویر بیرن
بیرون، خارج، ظاهر چیزی، روی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیان
تصویر بیان
فصاحت و زبان آوری، سخن و گفتار، شرح و تعبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرن
تصویر بیرن
خارج مقابل درون اندرون داخل، ظاهر چیزی روی چیزی مقابل درون باطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیون
تصویر بیون
جمع بین، میانه ها، کران ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی زن
تصویر بی زن
مردی که زن ندارد بی همسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزن
تصویر برزن
کوی، کوچه، محله
فرهنگ لغت هوشیار
مایعی است بیرنگ با بوی مخصوص و اگر خالص باشد تقریبا مطبوع میباشد. سمی است شدید از آب سبکتر (9، 0) در 70 درجه بجوش میاید. بنزین مذکور را نباید با بنزین معمولی (اسانس نفت) اشتباه کرد. این بنزین را میتوان در موتورهای انفجاری بجای بنزین نفت بکار برد. نیز میتوان از آن باسانی عطرهای مصنوعی مختلف و عده بسیار زیادی رنگها و مواد منفجره و دارو بدست آورد و آن از گاز چراغ و تقطیر قطرانهای زغال سنگ بدست میاید یعنی از تقطیر یک تن زغال سنگ چرب تقریبا 9 کیلو گرم بنزین حاصل میگردد که 6 کیلوگرم آن از تصفیه گاز چراغ و 3 کیلوگرم از تقطیر قطران ها تهیه میشود این بنزین مانند اسانس نفت بسیار آتشگیر ولی مانند استیلن با دود زیاد میسوزند. بنزین در الکل و اتر حل میشود. حلال بسیار خوبی است یعنی ید و گوگرد و چربیها و کائوچوی خام را در خود حل می کند و از اینرو برای تهیه چسب کائوچو بکار میرود. این بنزین (بنزن) بمقدار کم در بعضی نفتها وجود دارد ولی معمولا از تصفیه بنزین معمولی (اسانس نفت) که مخلوطی است از کربور های ئیدرژن که 8 -7 -6 کربن دارد بدست میاید، بنزین معمولی (اسانس نفت) از تقطیر مواد سبک نفت معدنی بدست می آید و آن ماده مولد نیرو در اتومبیلهاست. اغلب برای آنکه نقطه اشتغال بتاخیر افتد در آن مقداری افزوده اند که پلمپ (تترااتیل) نام دارد. بسیار سمی است و باید در استعمال آن دقت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریزن
تصویر بریزن
غربال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزین
تصویر بزین
وزنده: بادبزین. چارپای زین کرده و آماده سواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیان
تصویر بیان
((بَ))
پیدا شدن، آشکار شدن، شرح، توضیح، زبان آوری، فصاحت، علمی است که آوردن یک معنی به طرق گوناگون را می آموزد
فرهنگ فارسی معین
((بَ زَ یا زِ))
مایعی بی رنگ و با بوی تند مخصوص که کمی سبک تر از آب است و در آن حل نمی شود ولی حلالی بسیار خوب است و از مشتقات نفت و قطران می باشد. بسیار فرار و سریع و در صنعت اهمیت بسیار دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بریزن
تصویر بریزن
((بَ زَ))
غربال، غربیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برزن
تصویر برزن
((بَ زَ))
کوی، محله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیان
تصویر بیان
گفتار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برزن
تصویر برزن
محله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیان
تصویر بیان
Enunciation, Expression, Statement, Verbalization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیان
تصویر بیان
произношение , выражение , заявление , вербализация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیان
تصویر بیان
Aussprache, Ausdruck, Aussage, Verbalisierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیان
تصویر بیان
вимова , вираження , заява , вербалізація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیان
تصویر بیان
wymowa, wyrażenie, oświadczenie, werbalizacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیان
تصویر بیان
发音 , 表达 , 声明 , 语言表达
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیان
تصویر بیان
enunciação, expressão, declaração, verbalização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیان
تصویر بیان
enunciazione, espressione, dichiarazione, verbalizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی