جدول جو
جدول جو

معنی بیریه - جستجوی لغت در جدول جو

بیریه(ری یَ)
لفظ یونانی برویا شهر قدیم مقدونیه واقع در مغرب سالونیک که نام دیگر آن وریا است. (از دائره المعارف فارسی). شهری از توابع مقدونیه واقع در طرف شرقی کوههای اولیمبس. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیرزه
تصویر بیرزه
از صمغ های سقزی به رنگ سرخ، زرد یا سفید با طعم تلخ که از برخی درختان و درختچه ها به دست می آید و در معالجۀ بیماری های درد مفاصل، عرق النسا و کرم معده مفید است، انزروت، انجروت، کنجده، کنجیده، بارزد، بیرزد، بریزه، زنجرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیراه
تصویر بیراه
بیراهه، کنایه از نامرتبط، کنایه از ویژگی کسی که راه را گم کرده باشد، کج رو، گمراه
فرهنگ فارسی عمید
(زُ بَ ری یَ)
احفاد حبیب بن زبیر بن مسکان راکه در اصفهانند زبیریه خوانند. (از انساب سمعانی). رجوع به زبیر (... مسکان) ، زبیریون و زبیریان شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ بَ ری یَ)
نام دیناری است از سکه های دورۀ بنی امیه که در زمان خلافت یزید بن عبدالملک، بوسیلۀ عمر بن هبیره زده شد. عیار آن سکه 6 دانه بود. پس ازبنی امیه، منصور خلیفۀ عباسی فقط سه سکه از نقود اموی را پذیرفت و آن سه عبارت بود از هبیریه، خالدیه ویوسفیه که سالها رواج داشتند. عمر بن هبیره و خالد بن عبداﷲ البجلی و یوسف بن عمر که هرکدام یکی از این سکه ها را زده و به نام خود ایشان معروف شدند، هر سه ازعمال بنی امیه در عراق بودند. (از النقودالعربیه)
لغت نامه دهخدا
نیکویی، شادکامی، رستگاری، آزادگی مونث خیری وابسته به خیر: امور خیریه (کالرهایی که نفع و خیر خلق در آن باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
دیناری بود ازمسکوکات دوره بنی امیه که درزمان خلافت یزیدبن عبدالملک بوسیله عمربن هبیره (ازاعمال بنی امیه درعراق) ضرب شد، پس ازعهد بنی امیه منصور خلیفه عباسی فقط سه سکه از نقوداموی راپذیرفت وآن سه عبارت بودند از: هبیریه خالدیه ویوسفیه که سالها رواج داشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیریه
تصویر طیریه
بیماری توتی مرغاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحریه
تصویر بحریه
مونث بحری: دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه راه را گم کرده باشد منحرف از راه گمراه، بی انصاف، آنکه کارهای ناشایسته کند، خواننده ای که خارج از مقام خواند، بیراهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرزه
تصویر بیرزه
بیرزد بارزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرهی
تصویر بیرهی
ضلالت، گمراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیریا
تصویر بیریا
بدون ریا بدون سالوس صادق و مخلص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیراه
تصویر بیراه
گمراه، منحرف از راه، بی انصاف، آن که کارهای ناشایسته کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
((خَ یا خِ یِّ))
مؤنث خیری، وابسته به خیر، امور خیریه (کارهایی که نفع و خیر همه در آن باشد)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
Charitable, Charity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
charitable, charité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
ใจกว้าง , การกุศล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
hayırsever, hayır
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
자선적인 , 자선
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
慈善的 , 慈善
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
צדקה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
दानशील , दान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
dermawan, amal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
wa kibiashara, hisani
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
wohltätig, Wohltätigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
liefdadig, liefdadigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
caritativo, caridad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
caritativo, carità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
caritativo, caridade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
慈善的 , 慈善
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
charytatywny, dobroczynność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
благодійний , благодійність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
благотворительный , благотворительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خیریه
تصویر خیریه
দানশীল , দান
دیکشنری فارسی به بنگالی