جدول جو
جدول جو

معنی بیدارباش - جستجوی لغت در جدول جو

بیدارباش
شیپوری که صبحگاه برای بیدار کردن سربازان می نوازند
تصویری از بیدارباش
تصویر بیدارباش
فرهنگ فارسی عمید
بیدارباش
نام آهنگی از موسیقی، رجوع به آهنگ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیداربخت
تصویر بیداربخت
خوشبخت، نیک اختر، خوش طالع
فرهنگ فارسی عمید
(بی بَ)
نام یکی از بابریان هند (1202- 1203 هجری قمری). رجوع به طبقات سلاطین اسلام لین پول ترجمه عباس اقبال شود
لغت نامه دهخدا
هشیار، آگاه، کسی که همیشه متنبه باشد و دارای غفلت نبود، (ناظم الاطباء) :
جهاندیده پیران بیدارهوش
چو گفتار گویند کردند گوش،
نظامی،
سخنهای سقراط بیدارهوش
پسند آمدی مرزبان را بگوش،
نظامی،
همان بیند آن مرد بیدارهوش
که دیگر کس از خواب و خواب از سروش،
نظامی
لغت نامه دهخدا
بیماردار، بیماروان، پرستار، (یادداشت مؤلف)، بیمارپرست
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
مخفف بیدارهوش. بیداردل. بیدارخاطر. بیدارمغز:
که ایمن بود مردبیدارهش
ز غوغای این باد قندیل کش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیدار باش
تصویر بیدار باش
شیپور زدن جهت بیدار کردن سربازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیداربخت
تصویر بیداربخت
((بَ))
خوشبخت، نیک اختر
فرهنگ فارسی معین
بختیار، خوش اقبال، خوش بخت، خوش شانس، خوش طالع، نیک اختر، نیک بخت
متضاد: خفته بخت، بداقبال، بدپیشانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد