- بیحواسی
- حس و ادراک نداشتن بیخودی، کم حافظگی
معنی بیحواسی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عاری از حس و ادراک بیخود بیهوش، آنکه حافظه اش ضعیف است کم حافظه
پریشان، بی هوش
بیداری، خوابیدن نتوانستن، هوشیار
بی شرمی بی آزرمی مقابل حیا، گستاخی جسارت
بیشماری بسیاری، عدم صحت نادرستی، بیهودگی، ظلم ستم
بیچیزی تهیدستی، بیچارگی بی سر و سامانی، ناتوانی درماندگی
ناپایداری مقابل دوام
پریشان سر در گم
تهیدستی، بیچارگی، بی سر و سامانی
حالت و کیفیت بیحال
بدونحس شدن عدم احساس، کودنی بلاهت، عدم محبت