جدول جو
جدول جو

معنی بیحواس - جستجوی لغت در جدول جو

بیحواس
عاری از حس و ادراک بیخود بیهوش، آنکه حافظه اش ضعیف است کم حافظه
تصویری از بیحواس
تصویر بیحواس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیحواسی
تصویر بیحواسی
حس و ادراک نداشتن بیخودی، کم حافظگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی حواس
تصویر بی حواس
پریشان، بی هوش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی حواس
تصویر بی حواس
پریشان سر در گم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخواب
تصویر بیخواب
بیدار، آنکه نتواند بخوابد، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیحساب
تصویر بیحساب
بیشمار بی اندازه، ناصحیح نادرست، بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیقیاس
تصویر بیقیاس
بی اندازه بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاوار
تصویر بیاوار
شغل کار عمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدوام
تصویر بیدوام
ناپایدار، بی ثبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیاوار
تصویر بیاوار
((بِ))
شغل، کار سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیاوار
تصویر بیاوار
شغل، کار، پیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیحیا
تصویر بیحیا
بی شرم بی آزرم، گستاخ جسور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیحال
تصویر بیحال
آنکه حال خوشی ندارد بی رمق، وارفته شل، بیعرضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیواز
تصویر بیواز
شب پره خفاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوار
تصویر بیوار
شب پره، خفاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینوا
تصویر بینوا
بی سروسامان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینوا
تصویر بینوا
غیرمرفه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریواس
تصویر ریواس
نفاق، فریب، افسون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریواس
تصویر ریواس
گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، چکری، زرنیله، ریواج، ریباس، رواس
فریب، حیله، نیرنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینوا
تصویر بینوا
بی چیز، بیچاره، بی سر و سامان، ناتوان، درمانده، بدبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیواز
تصویر بیواز
خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیواز
تصویر بیواز
شب پره، خفاش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریواس
تصویر ریواس
گیاهی است با ساقه سفید و برگ های بزرگ و پهن، مزه ترش دارد و دارای مقدار زیادی ویتامین C می باشد، ریوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیناس
تصویر بیناس
دریچه، پنجرۀ خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیحس
تصویر بیحس
بدون حس بدون احساس، کودن ابله، بی محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیوس
تصویر بیوس
انتظار، توقع، طمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواس
تصویر بواس
رنج سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواس
تصویر حواس
قوه حافظه، قوه حفظ و ترتیب امور نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حواس
تصویر حواس
حاسه ها، حاس ها، قوه های نفسانی که اشیای را درک می کند و به آثار و اشیای خارجی پی می برد، جمع واژۀ حاسه
حواس پنجگانه (خمسه): در علم زیست شناسی بویایی، چشایی، لامسه، شنوایی و بینایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیوس
تصویر بیوس
((بَ))
چشمداشت، توقع، طمع، امید، آرزو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حواس
تصویر حواس
((حَ سّ))
جمع حاسه، قوای مدرکه، حس ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیوس
تصویر بیوس
بیوسیدن، امید، آرزو، برای مثال هرکه را همت بلند بود / راه یابد به منتهای بیوس (ابن یمین - مجمع الفرس - بیوس)
فرهنگ فارسی عمید