- بیحواس
- عاری از حس و ادراک بیخود بیهوش، آنکه حافظه اش ضعیف است کم حافظه
معنی بیحواس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حس و ادراک نداشتن بیخودی، کم حافظگی
پریشان، بی هوش
پریشان سر در گم
بیدار، آنکه نتواند بخوابد، هوشیار
بیشمار بی اندازه، ناصحیح نادرست، بیهوده
بی اندازه بسیار
شغل کار عمل
ناپایدار، بی ثبات
شغل، کار، پیشه
بی شرم بی آزرم، گستاخ جسور
آنکه حال خوشی ندارد بی رمق، وارفته شل، بیعرضه
شب پره خفاش
شب پره، خفاش
بی سروسامان
غیرمرفه
نفاق، فریب، افسون
گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، چکری، زرنیله، ریواج، ریباس، رواس
فریب، حیله، نیرنگ
فریب، حیله، نیرنگ
بی چیز، بیچاره، بی سر و سامان، ناتوان، درمانده، بدبخت
خفّاش، جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
شب پره، خفاش
گیاهی است با ساقه سفید و برگ های بزرگ و پهن، مزه ترش دارد و دارای مقدار زیادی ویتامین C می باشد، ریوند
دریچه، پنجرۀ خانه
بدون حس بدون احساس، کودن ابله، بی محبت
انتظار، توقع، طمع
رنج سختی
قوه حافظه، قوه حفظ و ترتیب امور نداشتن
حاسه ها، حاس ها، قوه های نفسانی که اشیای را درک می کند و به آثار و اشیای خارجی پی می برد، جمع واژۀ حاسه
حواس پنجگانه (خمسه): در علم زیست شناسی بویایی، چشایی، لامسه، شنوایی و بینایی
حواس پنجگانه (خمسه): در علم زیست شناسی بویایی، چشایی، لامسه، شنوایی و بینایی
بیوسیدن، امید، آرزو، برای مثال هرکه را همت بلند بود / راه یابد به منتهای بیوس (ابن یمین - مجمع الفرس - بیوس)