- بیحس
- بدون حس بدون احساس، کودن ابله، بی محبت
معنی بیحس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدونحس شدن عدم احساس، کودنی بلاهت، عدم محبت
بی پایان، بی نهایت، غیر محدود، بیشمار، خارج از اندازه
انتظار، توقع، طمع
کسی که خویشاوند و یار و یاور نداشته باشد، بینوا بیچاره
یونانی تازی شده ناژو از گیاهان صنوبر
عاجز از احساس کردن
بی حال، بی رمق، سست و ضعیف، بی درد
بیوسیدن، امید، آرزو، برای مثال هرکه را همت بلند بود / راه یابد به منتهای بیوس (ابن یمین - مجمع الفرس - بیوس)
Numb, Imperceptive
нечувствительный , онемевший
unempfindlich, taub
нечутливий , онімівший
niewrażliwy, odrętwiały
无感觉的 , 麻木的
imperceptível, entorpecido
impercettibile, intorpidito
imperceptivo, entumecido
imperceptible, engourdi
ongevoelig, gevoelloos
ไม่มีความรู้สึก , ชา
tidak peka, mati rasa
غير حسّاسٍ , خامدٌ
संवेदनहीन , सुन्न
חסֵר תַּפְרִיט , נמל
感知できない , しびれた
감지되지 않는 , 저린
hissiz, uyuşmuş
isiyogundulika, kupoteza hisia
অনুভূতিহীন , অবশ
بی حس , بے حس
بیشماری بسیاری، عدم صحت نادرستی، بیهودگی، ظلم ستم