- بکتنیین
کوبیدن، زدن
معنی بکتنیین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مَ لَ)
لغت نامه دهخدا
تنیدن:
گر تنم از جامه برهنه شود
علم و خرد گرد تنم برتنم.
ناصرخسرو.
جانت برهنه است و تو این تار و پود
بر تن تاریک همی برتنی.
ناصرخسرو.
گرد خود چون کرم پیله برمتن
بهر خود چه میکنی اندازه کن.
مولوی.
رجوع به تنیدن شود
گر تنم از جامه برهنه شود
علم و خرد گرد تنم برتنم.
ناصرخسرو.
جانت برهنه است و تو این تار و پود
بر تن تاریک همی برتنی.
ناصرخسرو.
گرد خود چون کرم پیله برمتن
بهر خود چه میکنی اندازه کن.
مولوی.
رجوع به تنیدن شود
ریختن
قرار داشتن، واقع بودن، نهاده بودن
ریختن
رگ به رگ شدن، ضرب دیدگی، گرفتگی عضله، تحمل کردن، وزن کردن، نقاشی کردن، به جانب خود کشیدن
چکیدن
دویدن، تاخت کردن
کوبیدن، تکان دادن
روشن کردن
شکستن، خرد کردن، از ریشه ی اوستایی اسکن
پاره کردن، چاک کردن
آموختن، تربیت کردن
ترساندن، از جای جهاندن کسی با ایجاد ترس، رم دادن
مکافات پس دادن، درد کشیدن
کوفتن، کوبیدن
کوبیدن، ضربه زدن، خراب کردن، تازاندان اسب
کوبیدن، ضربه زدن، کتک زدن
راندن
رساندن، فرستادن
خاراندن
لرزاندن، تکان دادن، عقب و جلو بردن چیزی به طور پیوسته
پرتاب کردن، دک کردن، با حیله گری کسی را از دایره کاری خارج
کتک زدن، کوبیدن
بکتو بزن
چکاندن
آواز خواندن
زدن، کوبیدن، اخته کردن
تنیدن، مقدمات پارچه بافی نستی را با تنیدن های اولیه آغاز
از فنون کشتی بومی استپس از آغاز مبارزه توسط دو کشتی گیر و