جدول جو
جدول جو

معنی بکبکه - جستجوی لغت در جدول جو

بکبکه
(بَ بَ کَ / بَ بِ کِ)
روغن با کشک آمیخته را گویند. (برهان) نان خورشی که از کشک با روغن آمیخته سازند. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج). روغن با کشک و شیر آمیخته. (مؤید الفضلاء).
لغت نامه دهخدا
بکبکه
(بَ بَ کَ)
ازدحام و آمد و رفت.
لغت نامه دهخدا
بکبکه
نان خورشی که از کشک و روغن آمیخته سازد. توضیح در عربی بمعنی ازدحام آمد و رفت انداختن چیزی را بریکدیگر جنبانیدن برگردانیدن متاع بانگ کردن گوسفند ماده بچه را آمده
فرهنگ لغت هوشیار
بکبکه
((بَ بَ کِ))
نان خورشی که از کشک و روغن آمیخته سازند، فساد کننده، در عربی به معنی ازدحام، رفت و آمد
تصویری از بکبکه
تصویر بکبکه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ بَ رَ)
لقب عبدالسلام هروی که از روات حدیث است. (منتهی الارب) ، بامداد کردن و پگاه برخاستن. (زوزنی) ، قوی شدن بر سحرخیزی. (از اقرب الموارد). یکی از ویژگی های برجسته روات در تاریخ اسلام این است که آنان تنها نقل کنندگان ساده احادیث نبوده اند، بلکه مسئولیت سنگینی در ارزیابی صحت روایات و نقل دقیق آن ها بر عهده داشته اند. محدثان به بررسی دقیق اسناد و شرایط راویان پرداخته اند تا بتوانند احادیث صحیح را از آنچه ممکن است تغییر یا تحریف شده باشد، تمییز دهند.
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ کَ / کِ)
مسکه و کرۀ تازه. (برهان) (از آنندراج). صاحب آنندراج گوید معنی فوق را صاحب برهان آورده و در فرهنگها نیافتم
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ کَ)
صفحۀ سوراخ داری که از سقف می آویزند و بشقابها را روی آن می گذارند. (دزی ج 2 ص 440)
لغت نامه دهخدا