جدول جو
جدول جو

معنی بکاء - جستجوی لغت در جدول جو

بکاء
(بَکْ کا)
کوهی بمکه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بکاء
(بَکْ کا)
منسوب است به هیثم بن جماز حنفی بکاء از اهل کوفه که بسیار گریه میکرده است. (از سمعانی) (از اللباب) ، اشتر جوان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
بکاء
(بَ کْ کا)
بسیار گریه کننده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسیارگرینده. سخت گرینده. بکّی . (منتهی الارب). و رجوع به بکی شود، دوشیزه بودن. (ناظم الاطباء). دختر بودن
لغت نامه دهخدا
بکاء
(بَ)
بکا. رجوع به بکا شود
لغت نامه دهخدا
بکاء
(اِ)
بگریستن به آواز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بمعنی گریه کردن به آواز. (غیاث) (آنندراج). گریستن. (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلاء). بک̍ی. (منتهی الارب). و رجوع به این مصدر شود.
لغت نامه دهخدا
بکاء
(بِ)
جمع واژۀ بکیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به بکیه شود، منسوب است به ابوحفص عباس عبدالله بن محمد بن سلیمان بن بکار. (از سمعانی)
لغت نامه دهخدا
بکاء
((بُ))
گریستن، گریه
تصویری از بکاء
تصویر بکاء
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذکاء
تصویر ذکاء
تیزهوش شدن، تیزخاطر شدن، زیرک شدن، تیزهوشی، زیرکی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ ءَ)
بک ء. (منتهی الارب). رجوع به بک یا بک شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اندک شیر شدن. (تاج المصادر بیهقی). کم شیر شدن. (منتهی الارب). و رجوع به بک ء شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گریستن یا بسیار گریستن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
بگریانیدن. گریانیدن. گریاندن
لغت نامه دهخدا
تصویری از بجاء
تصویر بجاء
چشم فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
میخ، زره تنگ، چاه تنگ دهانه، جمع اسک و سکاء، کران، پستی فرومایگی، بویه رامک بویه مشکک، دیو جولاهه گونه ای تننده درشت، سوراخ کژدم کر، زره تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حکاء
تصویر حکاء
داستان گفتن باز گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاء
تصویر مکاء
شبانفریب از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکاء
تصویر شکاء
شکافتگی در ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کباء
تصویر کباء
بلند بر آمده زهاب، ماهتاب چوبسوزه چوب خوشبویی که دود کنند
فرهنگ لغت هوشیار
ظاهر شدن هویدا گشتن، پیدا شدن رای دیگر در امری امری که در خاطر بگذرد که از پیش نگذشته باشد، ایجاد راءیی برای خالق بجز آنچه که قبلا اراده وی بر آن تعلق گرفته بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکاء
تصویر رکاء
آوای بوف آوای کوچ (بوم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکار
تصویر بکار
مشغول به کار، بافایده، مفید، لازم، ضروری
فرهنگ لغت هوشیار
فحش گفتن، بدزبانی، هرزه، چیرگی، مانند همتا، تک تندی دشنام بد زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براء
تصویر براء
پاک، بیزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواء
تصویر بواء
برابر همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکات
تصویر بکات
گریه کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکاه
تصویر بکاه
جمع بکا، مویه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطاء
تصویر بطاء
آهستگی نمودن، درنگ نمودن، کندی درنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغاء
تصویر بغاء
جهمرزی (زنا) بد خویی نافرمانی خواسته دلخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وکاء
تصویر وکاء
بند دوال مشک، آوند در دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاء
تصویر بهاء
((بَ))
روشنی، درخشندگی، زیبایی، نیکویی، زینت، آرایش، رونق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذکاء
تصویر ذکاء
((ذُ))
آفتاب، خورشید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بقاء
تصویر بقاء
((بَ))
زیستن، زندگانی کردن، پایدار ماندن، دوام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بداء
تصویر بداء
((بَ))
ظاهر گشتن، پیدا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابکاء
تصویر ابکاء
((اِ))
گریانیدن، به گریه واداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذکاء
تصویر ذکاء
((ذَ))
هوشمندی، تیزهوشی
فرهنگ فارسی معین