جدول جو
جدول جو

معنی بچپان - جستجوی لغت در جدول جو

بچپان
بچپان، فروکن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چپان
تصویر چپان
جامۀ کهنه، لباس مندرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپان
تصویر چپان
پسوند متصل به واژه به معنای چپاننده مثلاً زورچپان
فرهنگ فارسی عمید
(بَچَ / چِ / بَچْ چَ / چِ)
جمع واژۀ بچه:
جهانا چنینی تو با بچگان
گهی مادری گاه مادندرا.
رودکی.
مرد سر خمش استوار بپوشد
تا بچگان از میان خم بنجوشد.
منوچهری.
ابر از هوا بر گل چکان مانند زنگی دایگان
در کام رومی بچگان پستان نور انداخته.
خاقانی.
- بچگان دیده، کنایه از قطره های اشک در چشم. (ناظم الاطباء).
- بچگان رز، شاخه های نورستۀ رز. (ناظم الاطباء). و رجوع به بچه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِپْ پا)
لباس کهنه و مندرس را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
در حال چپاندن. تپان. چپاننده. فشاردهنده بزور چیزی را در جایی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
شبان. چوپان.
لغت نامه دهخدا
تصویری از چپان
تصویر چپان
لباس کهنه و مندرس را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپان
تصویر چپان
((چَ))
لباس کهنه
فرهنگ فارسی معین
ژنده، کهنه، مندرس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بچاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کودکی، دوران کودکی
دیکشنری اردو به فارسی