معنی بچوسن - جستجوی لغت در جدول جو
بچوسن
مکیدن
ادامه...
مکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بچرسن
چریدن
ادامه...
چریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بجوسن
کنکاش کردن، جستجو کردن، جویدن
ادامه...
کنکاش کردن، جستجو کردن، جویدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بتوسن
داغ شدن بر اثر تابش شدید آفتاب
ادامه...
داغ شدن بر اثر تابش شدید آفتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
بچوتن
مکیدن شیر از پستان مادر
ادامه...
مکیدن شیر از پستان مادر
فرهنگ گویش مازندرانی
بچفسن
مکیدن
ادامه...
مکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بکوسن
خاراندن
ادامه...
خاراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بلوسن
عوعو کردن
ادامه...
عوعو کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بسوسن
ساییدن تیغه ی داس و تبر و ابزار دیگر بر سنگ و به منظور تیز.، ساییدن
ادامه...
ساییدن تیغه ی داس و تبر و ابزار دیگر بر سنگ و به منظور تیز.، ساییدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بنوسن
اندود کردن
ادامه...
اندود کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بوسن
پاره کن، امر پاره کردن
ادامه...
پاره کن، امر پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی