جدول جو
جدول جو

معنی بچواک - جستجوی لغت در جدول جو

بچواک(بَ)
کسی که زبانی به زبانی ترجمه کند. (آنندراج). پچواک. ترجمه. (ناظم الاطباء). ترجمان. دوزبان. پژواک. رجوع به پچواک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ)
ترجمان. مترجم که سخن یا نامه از زبانی به زبانی دیگر نقل کند، بعضی گویند بمعنی ترجمه است. (برهان). شاهدی برای کلمه بدست نیامد و ظاهراً ساخته و مصنوع باشد
لغت نامه دهخدا
(چُ)
نانی باشد که آن را بروغن بریان کنند. (جهانگیری). نانی که آن را بروغن بریان کنند و آن را چواکک نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام) :
عدس و باقلی و سیر و پنیر و زیتون
در پیش نان چواک است و مقیل و ملبار.
بسحاق اطعمه (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پچواک
تصویر پچواک
مترجم، ترجمان
فرهنگ لغت هوشیار
خرد، کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی