جدول جو
جدول جو

معنی بچردن - جستجوی لغت در جدول جو

بچردن
چریدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بردن
تصویر بردن
چیزی را با خود از جایی به جای دیگر رساندن، حمل کردن، سود گرفتن به ویژه در قمار، در ورزش پیش افتادن و پیروز شدن در مسابقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برچدن
تصویر برچدن
برچیدن، به هم زدن و از میان بردن یک شرکت، حکومت و مانند آن، برهم پیچیدن و جمع کردن بساط و دستگاهی، دانه دانه برداشتن چیزی از روی زمین، برگزیدن و برداشتن چیزهای مرغوب و پسندیده از میان تودۀ چیزی، دانه چیدن مرغ از روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
(کو کَ دَ)
پرستاری کردن چنانکه کودک و بیمار و پیر را. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
بخریدن. مصروع شدن. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 218). و رجوع به بخریدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَ)
برچیدن. در تمام معانی مخفف برچیدن. (برهان).
لغت نامه دهخدا
(گُ ذَ اَ تَ)
کردن:
مادر می را بکرد باید قربان
بچۀ او را گرفت و کرد بزندان.
رودکی.
پیر فرتوت گشته بودم سخت
دولت تو مرا بکرد جوان.
رودکی.
و رجوع به کردن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
فشردن. رجوع به فشردن شود.
لغت نامه دهخدا
کشیدن، حمل کردن، نقل کردن، با خود برداشتن حیوان بار کش وتندرو، اسب تندرو حیوان بار کش وتندرو، اسب تندرو
فرهنگ لغت هوشیار
دانه دانه برداشتن (اززمین) دانه چیدن، انتخاب کردن برگزیدن، جمع کردن گرد کردن، تعطیل کردن یک بنگاه منحل کردن یک ساختمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشردن
تصویر بشردن
فشردن، محصور ساختن تنگ گرفتن کسی را در حصار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردن
تصویر بردن
((بُ دَ))
پیروز شدن، تحمل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بردن
تصویر بردن
Win
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بردن
تصویر بردن
gagner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
بردن، در بازی پیروز شدن، ازدواج کردن، رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
زاییدن، بچه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چرابده، بچران
فرهنگ گویش مازندرانی
بچاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مردن، خاموش شدن آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
چریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بردن
تصویر بردن
ganar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بردن
تصویر بردن
जीतना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بردن
تصویر بردن
menang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بردن
تصویر بردن
ชนะ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بردن
تصویر بردن
winnen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بردن
تصویر بردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بردن
تصویر بردن
vincere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بردن
تصویر بردن
ganhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بردن
تصویر بردن
wygrać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بردن
تصویر بردن
виграти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بردن
تصویر بردن
gewinnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بردن
تصویر بردن
выиграть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بردن
تصویر بردن
לנצח
دیکشنری فارسی به عبری