جدول جو
جدول جو

معنی بپر - جستجوی لغت در جدول جو

بپر
بپر، پرواز کن، فرار کن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ رَ)
به قاعده و قانون بودن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ/ چِ گَ دی دَ)
پریشان کردن. پراکنده ساختن. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). پریشیدن. و رجوع به پریشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
بقاعده و قانون بودن. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته ببر پستانداری از تیره گربه ها جزو راسته گوشتخواران که بیشتر در آسیای مرکزی و جنوبی پراکنده است. بدن این حیوان در قسمت پشت و پلو و اندامها برنگ نارنجی زیباست و بتدریج ناحیه زیر شکم بسفیدی میگراید و زیر گردن و گونه ها نیز سفید است. ضمنا روی بدن حیوان خطوط سیاه رنگ نواری شکل بفواصل مختلف دیده میشود. بیدستر وبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکر
تصویر بکر
مرد وزنی که هرگز همخوابگی نکرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسر
تصویر بسر
خرمای تازه نارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعر
تصویر بعر
پشگل انداختن شتر وگوسفند، بشک افکندن، بشک او کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطر
تصویر بطر
سخت شادی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصر
تصویر بصر
بینائی، چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشر
تصویر بشر
انسان، مردم خوبروئی، گشاده روئی
فرهنگ لغت هوشیار
گاو شکافتن، فراخیدن، ماندگی، باز جست پتیار، دروغ آشکار گاو (نر یا ماده) واحد: بقره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحر
تصویر بحر
دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بئر
تصویر بئر
چاه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیر
تصویر بیر
رعد و برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بظر
تصویر بظر
خروسه پاره گوشت زهار
فرهنگ لغت هوشیار
پروش جوشی که از اندام برآید، آبخیز جوش و دانه ریز که روی پوست پیدا شود. واحد آن بثره، جمع بثور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخر
تصویر بخر
اسکنج گند دهان سکنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بپرگار بودن
تصویر بپرگار بودن
بقاعده وقانون بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتر
تصویر بتر
مخفف بدتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بپا
تصویر بپا
مستقر، برجای، مقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزر
تصویر بزر
تخم زراعت، دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار
تصویر بار
محموله، دفعه، اکل
فرهنگ واژه فارسی سره
پرش
فرهنگ گویش مازندرانی
پریدن، جهیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بریدن، پرواز کردن، فرار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرسان پرسان
فرهنگ گویش مازندرانی
پرسید
فرهنگ گویش مازندرانی
پرسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتاب کردن، دک کردن، با حیله گری کسی را از دایره کاری خارج
فرهنگ گویش مازندرانی
پریدن، جهیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بپرس، سؤال کن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتاب کن، دور بینداز
فرهنگ گویش مازندرانی