جدول جو
جدول جو

معنی بپاتن - جستجوی لغت در جدول جو

بپاتن
افشاندن، پاشیده شدن، متلاشی ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
کفشی که در گل پوشند، تخت کفشی از چوب یا فلز که زیر آن تیغه ای آهنین از طول هست و آنرا برای لغزیدن و سریدن روی یخ بزیر کفش بندند و این کار نوعی ورزش زمستانی است
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر در 22 هزارگزی جنوب سرباز. سکنۀ آن 104 تن. آب از رودخانه محصول آن خرما و برنج است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هانری. عالم لاطینی فرانسوی مؤلف آثار عمده در باب تراژدی های یونان و شعر لاطینی. مولد 1793م. مطابق با 1208 هجری قمری وفات بسال 1876م. مطابق با1293 ه. ق
گی. طبیب فرانسوی متولد بناحیت اوآز او بحسن قریحه و ذوق سلیم معروف و نامه های شیرین و دلپسند فکاهی او مشهور است
لغت نامه دهخدا
بذر پاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بذر پاشیدن، مقدمه چینی برای گول زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
عصبانی شدن، مثل جن شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
اشک ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن، پاشید
فرهنگ گویش مازندرانی
پختن
فرهنگ گویش مازندرانی
گفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پراکنده، پاشیده
فرهنگ گویش مازندرانی
بوجاری کردن شلتوک برنج با پارو یا طبق چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
بوجار کردن گندم و برنج و غیره با سینی
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ساختن، درست کردن، سازش داشتن، کنار آمدن، آرایش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بپتن
فرهنگ گویش مازندرانی
خوابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
باختن، از دست دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
متلاشی شده، پاشیده شده، خستگی تا مرز وارفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
بپاشان، بیفشان
فرهنگ گویش مازندرانی
پاشیدن نمک، داغ کسی را تازه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی