معنی بویشت - جستجوی لغت در جدول جو
بویشت
برشته، بریان شده
ادامه...
برشته، بریان شده
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بویش
(یِ)
بوئیدن و احساس بو. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
ادامه...
بوئیدن و احساس بو. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
تصویر بویش
بویش
بوئیدن و احساس بو کردن
ادامه...
بوئیدن و احساس بو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بویش
استشمام، بوییدن
متضاد: چشش، چشیدن
ادامه...
استشمام، بوییدن
متضاد: چشش، چشیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بویشتن
سرخ کردن، برشته کردن، جا افتادن غذا
ادامه...
سرخ کردن، برشته کردن، جا افتادن غذا
فرهنگ گویش مازندرانی
بوریشت
خوب برشته شده
ادامه...
خوب برشته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
بورشت
برشته و بریان، زمین پاک شده از بوته های تمشک با بریدن آن
ادامه...
برشته و بریان، زمین پاک شده از بوته های تمشک با بریدن آن
فرهنگ گویش مازندرانی
بئیشت
برشته، سرخ شده
ادامه...
برشته، سرخ شده
فرهنگ گویش مازندرانی
خویشت
کمند کوچکی که به هنگام دوشیدن شیر گاو با آن گوساله را به
ادامه...
کمند کوچکی که به هنگام دوشیدن شیر گاو با آن گوساله را به
فرهنگ گویش مازندرانی
ویشت
صوتی که در پی حرکت سریع اشیا یا جانوران به گوش رسد
ادامه...
صوتی که در پی حرکت سریع اشیا یا جانوران به گوش رسد
فرهنگ گویش مازندرانی