جدول جو
جدول جو

معنی بؤوق - جستجوی لغت در جدول جو

بؤوق
(اِطِ)
از ’ب ٔق’، رسیدن سختی و بلا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بومادران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ طِ)
از ’ب وک’، فربه شدن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به بوک و بائک و بیک شود
لغت نامه دهخدا
(بُئو)
از ’ب ٔز’، جمع واژۀ باز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جمع باز که مرغی است شکاری. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
از ’ب وخ’، متغیر شدن گوشت. (منتهی الارب). متغیر شدن گوشت و مانند آن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بَ ئو)
از ’ب وح’، آنکه پوشیدن راز نتواند. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
نزدیک مردن رسیدن، یا مردن و جان دادن، فراهم آمدن فیقه در پستان ناقه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکستن سوفار تیر را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَوْ وِ)
کسی که در طعام خود تأخیرنماید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، کم کننده طعام. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ ضَ)
گول گردیدن. (منتهی الارب، مادۀ م وق). احمق شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). و رجوع به مواقه و موق شود، بمردن و هلاک گشتن. (منتهی الارب). و رجوع به مواقه و موق شود
لغت نامه دهخدا