جدول جو
جدول جو

معنی بومهن - جستجوی لغت در جدول جو

بومهن
زلزله، زمین لرزه، برای مثال برآمد یکی بومهن نیم شب / تو گفتی زمین دارد از لرزه تب (اسدی - ۲۹۹)
تصویری از بومهن
تصویر بومهن
فرهنگ فارسی عمید
بومهن
(مِ هَِ)
یا بومهند. دهی از دهستان سیاهرود است که در بخش افجه شهرستان تهران واقع است و 588 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) ، مردم آهسته. (برهان) (آنندراج). مردم باوقار و باتمکین وباشرم. (ناظم الاطباء). رجوع به بوند و بونده شود
لغت نامه دهخدا
بومهن
(مَ هََ / هََ)
زمین لرزه باشد که بعربی، زلزله خوانند. زمین لرزه باشد. (برهان). زمین لرزه و آنرا بعربی زلزله گویند. و از این لغت معلوم میشود هن، بمعنی لرزه است. چه بوم، بمعنی زمین است. (آنندراج) (انجمن آرا). زلزله. (رشیدی) (صحاح الفرس) (جهانگیری). زمین لرزه. (اوبهی). ’بومهن’ از ’بومهن’، زمین لرزه. اشپیگل در کتاب ’عصر آریایی ص 68’ کلمه را مرکب از بوم (زمین) + مثنه (حرکت) دانسته یعنی حرکت زمین. از فرهنگ شاهنامه. (از حاشیۀ برهان چ معین) :
یکی بومهن خیزد از ناگهان
بر و بومشان پاک گردد نهان.
فردوسی.
برآمد یکی بومهن نیمشب
تو گفتی زمین دارد از لرزه تب.
اسدی.
پر از بومهن شد سراسر جهان
ستاره هویدا و گردون نهان.
اسدی.
از پریزت چنان بلرزد کوه
که زمین بومهن بلرزاند.
علی فرقدی.
لغت نامه دهخدا
بومهن
زمین لرزه زلزله
تصویری از بومهن
تصویر بومهن
فرهنگ لغت هوشیار
بومهن
((مَ هَ))
زمین لرزه، زلزله
تصویری از بومهن
تصویر بومهن
فرهنگ فارسی معین
بومهن
زلزله
تصویری از بومهن
تصویر بومهن
فرهنگ واژه فارسی سره
بومهن
بومهین، پس لرزه، زمین لرزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بومهین
تصویر بومهین
بومهن، زلزله، زمین لرزه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
بومهن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به به بومهن شود، مجامعت کردن با زن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آگاه شدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : مابهت له ، ای مافطنت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه وارداک شهرستان مشهد، در 58 هزارگزی شمال غربی مشهد بر سر راه قدیمی مشهد به قوچان، درجلگۀ معتدل هوایی واقع است و230 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و چغندر و بنشن، شغل مردمش زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی از دهستان شش ده قره بلاغ است که در بخش مرکزی شهرستان فسا واقع است. و 366 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جغد. بوم. مذکر و مؤنث در هر دو یکسان است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به بوم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
برق و آتشی که از سم اسب خیزد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بومهین
تصویر بومهین
زمین لرزه زلزله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوم هن
تصویر بوم هن
زمین لرزه و بعربی زلزله گویند
فرهنگ لغت هوشیار
می شوم
فرهنگ گویش مازندرانی