جدول جو
جدول جو

معنی بومب - جستجوی لغت در جدول جو

بومب
(بُ)
غباره و گلولۀ خمپاره و نارنجک. (ناظم الاطباء). رجوع به بمب شود
لغت نامه دهخدا
بومب
جسمی غالبا استوانه یی شکل که درون آن مواد منفجره میریزند و در زمان جنگ بوسیله هواپیما بزمین پرتاب میکنند و آن در اثر اصابت با زمین منفجر میشود. یا بمب اتمی. بمبی که نیروی انفجاریش مربوط به نیروی ذخیره یی این بمب از بمبهای معمولی بسیار بیشتر است و یکی از آنها کافی است شهری را ویران و ساکنانش را نابود سازد. یا بمب ئیدروژنی. نوعی بمب اتمی بمبی که نیروی انفجاریش مربوط به نیروی ذخیره یی مرکزی اتم ئیدروژن است. نیروی انفجار و تخریب این بمب از بمب اتمی بیشتر است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بواب
تصویر بواب
دربان، نگهبان در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بومی
تصویر بومی
محلی مثلاً گیاهان بومی، کسی که در زادگاه خود زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
آوایی که از زدن دست گشاده بر سر کسی برآید
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سلطنت.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بولب
تصویر بولب
فرانسوی سوخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بومی
تصویر بومی
منسوب به شهر و بلاد، اهل محل، اهل ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بامب
تصویر بامب
تو سری با کف دست زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواب
تصویر بواب
دربان دربان نگهبان در سرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواب
تصویر بواب
((بَ وّ))
دربان، نگهبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بومی
تصویر بومی
منسوب به بوم، اهل محل، اهل ناحیه، محلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بومی
تصویر بومی
محلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بومی
تصویر بومی
محلّيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بومی
تصویر بومی
Endemic, Indigenous, Native, Natively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endémique, indigène, natif, de façon native
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemiczny, rdzenni, rodzimy, rodzimie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بومی
تصویر بومی
אנדמי , ילידי , באופן ילידי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بومی
تصویر بومی
эндемичный , коренной , на родном языке
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بومی
تصویر بومی
مقامی , مقامی طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بومی
تصویر بومی
দেশীয় , আদি , স্বদেশীয়ভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بومی
تصویر بومی
asili, kiasili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemik, yerli, yerel olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بومی
تصویر بومی
고유한 , 토착의 , 본질적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بومی
تصویر بومی
固有の , 土着の , ネイティブに
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بومی
تصویر بومی
स्थानिक , स्वदेशी , आदिवासी , स्वदेशी रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بومی
تصویر بومی
ендемічний , корінний , рідною мовою
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemik, pribumi, asli, secara asli
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بومی
تصویر بومی
พื้นเมือง , พื้นเมือง , พื้นเมือง , อย่างเป็นธรรมชาติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemisch, inheems
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemisch, einheimisch, nativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endémico, indígena, nativo, nativamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endemico, indigeno, nativo, nativamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بومی
تصویر بومی
endêmico, indígena, nativo, nativamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بومی
تصویر بومی
地方性的 , 本土的 , 本地地
دیکشنری فارسی به چینی