جدول جو
جدول جو

معنی بوطیقا - جستجوی لغت در جدول جو

بوطیقا
معرب یونانی پوئه تیکا، شعر، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بوطیقا
یونانی تازی شده چامه سرایی سرواد گویی فن شعر
تصویری از بوطیقا
تصویر بوطیقا
فرهنگ لغت هوشیار
بوطیقا
فن شعر، صنعت شعر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طوطیا
تصویر طوطیا
(دخترانه)
مانند طوطی، معرب از هندی، توتیا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوریا
تصویر بوریا
فرشی که از نی شکافته می بافند، حصیر، بلاج
فرهنگ فارسی عمید
موسیقار:
نظمی است مر نظام پذیری را
گرخوانده ای در اول موسیقا،
ناصرخسرو،
و رجوع به موسیقار شود
لغت نامه دهخدا
(قا)
کتاب نهم از کتب منطق و آن باب شعر است. (مفاتیح العلوم خوارزمی). انوطیقا، نیطوریقا مصحف این کلمه است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ارغنون و ارسطو شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بطونیکا، معرب کلمه لاتین بتانیکا. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از طوایف شش گانه مادی ها، (ایران باستان ج 1 ص 175)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
دهی از دهستان عبیدلی بخش لنگه است که در شهرستان لار واقع است. دارای 117تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
بوزینه، (فرهنگ فارسی معین) :
حلوا نخورد چو جو بیابد خر
دیبا نبرد بکار بوزینا،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از یونانی، درخت سفیدار، (ناظم الاطباء)، درخت سپیدار باشد و آن نوعی از بید است و بعضی، درخت پده و پشه غال را نیز گفته اند که بعربی شجرهالبق خوانند، (برهان) (آنندراج)، دروار، (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن)، نشم الاسود، (یادداشت بخط مؤلف)، رجوع به نشم و دردار و لکلرک ج 1 ص 291 و ج 2 ص 83 شود
لغت نامه دهخدا
جدل، از یونانی توپیکو (موضع) گرفته شده و مبحث ششم از منطق ارسطو در جدل است، حاجی خلیفه در کشف الظنون آرد: کتاب جدل که در لغت یونان به طوبیقا موسوم است دارای هشت مقاله است، این کتاب تألیف ارسطاطالیس است که اسحاق بن حنین آن را بسریانی نقل کرده و آنگاه یحیی بن عدی کتاب مزبور را از سریانی بعربی برگردانده است ... رجوع به کتاب الجدل در کشف الظنون شود، ابن ابی اصیبعه آرد: جدل عبارت از قوانینی است که بدان گفتارها و کیفیت سؤال و جواب جدلی را بیازمایند و خلاصه، قوانین اموری است که بدان صناعت جدل را تنظیم کنند وبسبب آن قوانین افعال مناظر کاملتر و بهتر و نافذترشود و آن در عربی عبارت از کتاب مواضع جدلی است و بیونانی آن را طوبیقا خوانند، (از عیون الانباء ج 1 ص 59)، و رجوع به جدل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اطّیقی معرب آتیک است. ابن بیطار در ذیل کلمه ارتکان آرد: و باید از بلادی باشد که بنام اطیعی (کذا، بی نقطه) خوانده می شود و لکلرک اطیقی ضبط کرده است که بر ناحیۀ قدیم یونان یا آتن اطلاق می شده است. رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل ارتکان و ترجمه فرانسۀ آن شود، جمع واژۀ ظرار، به روایت نضر. (اقرب الموارد). رجوع به ظرار شود، جمع واژۀ ظریر. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ ظریر، به معنی زمین سنگناک و زمین درشت و مناره ای که به آن راه شناسند. (از منتهی الارب) (آنندراج). ظرّان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ظریر و ظران شود
لغت نامه دهخدا
(طَ قَ)
معرب بوته. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به بوته شود
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از آرامی. حصیری که از نی شکافتۀ مخصوص سازند. معرب آن باری است. (ابن درید). در این زبانها از سومری بعاریت گرفته شده. (حاشیۀ برهان چ معین). معروف است، حصیری که در خانه اندازند. (انجمن آرا). حصیری است که در خانه اندازند و باریا معرب آن است. (از آنندراج). حصیری که از نیهای شکافته سازند. (ناظم الاطباء) : و از وی (شهر ترمذ صابون و بوریای سبز و بادبیزن خیزد. (حدود العالم). اندرین روز اطلاق کردند بهای بوریا و نفت که جسد جعفر یحیی برمکی را سوخته آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 191).
زیر یکی فرش وشی گسترد
باز بدزدد زیکی بوریاش.
ناصرخسرو.
به خدای ارمرا در این زندان
جز یکی پاره بوریا باشد.
مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 108).
دور کن بوی ریا از خود که تا آزاده وار
مسجد و میخانه را محرم شوی چون بوریا.
سنایی.
نی همه یکرنگ دارد در نیستانها ولیک
از یکی نی قند خیزد وز دگر نی بوریا.
خاقانی.
بر چنین چاه بوریا بر سر
مرده چون سنگ و باریا مگذر.
نظامی.
با فرومایه روزگار مبر
کز نی بوریا شکر نخوری.
سعدی.
خونت برای قالی سلطان بریختند
ابله چرا نخفتی بر بوریای خویش.
سعدی.
هست زیلو در بساط بوریا
جای گل گل باش و جای خار خار.
نظام قاری.
کنون که وقت حصیر است و بوریا بزمین
چه شد که سبزه به زیلو فکندنست سمر.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
معرب توتیا، (فهرست مخزن الادویه)، رجوع به توتیا شود:
خس طبع را چه مال دهی و چه معرفت
بی دیده را چه میل کشی و چه طوطیا،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بِ)
صورت معرب شدۀ کلمه پوئتیک است بمعنی شعر.
لغت نامه دهخدا
(بُ ءِ)
رجوع به بوطیقا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
محبت برادرانه، نام شهری است در حدود لیدیه و فریگیه که در 25میلی جنوب شرقی سارد واقع بوده است. بانی آن اتالس فیلادلف پادشاه پرگام بوده و اکنون بر چند تل بناهایی در آن محل هست و مجموعاً 3000 خانه و 10000 تن سکنه دارد. (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به فیلادلف شود
لغت نامه دهخدا
انفحه. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طوطیا
تصویر طوطیا
پارسی است توتیا از دارو ها توتیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوریا
تصویر بوریا
حصیری که از نی شکافته مخصوص سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوبیقا
تصویر طوبیقا
یونانی تازی گشته دانش ستیز جدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوزینا
تصویر بوزینا
بوزینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوقیصا
تصویر بوقیصا
یونانی سپیدار از درختان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطونیقا
تصویر بطونیقا
لاتینی تازی شده کزبره گشنیز از گیاهان کستره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویا
تصویر بویا
دارای بو، خوشبو معطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوریا
تصویر بوریا
حصیر، حصیری که از نی شکافته می بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوریا
تصویر بوریا
حصیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بویا
تصویر بویا
معطر
فرهنگ واژه فارسی سره
حصیر
متضاد: قالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیند بوریا داشت یا کسی بدو داد، دلیل که او را از زنی منفعت رسد، به قدر کوچکی و بزرگی بوریا. جابر مغربی
گر کسی بوریا بیند، دلیل که مردی است خسیس و نیز، دلیل است بر آن که زن بی اصل خواهد. اگر دید بوریا ببافت و سپری شد، دلیل که شغل خویش را تمام کند. اگر بیند از بوریا ازار خانه می بافت، دلیل که به کدخدائی خود مشغول شود. محمد بن سیرین
بوریا درخواب بر سه وجه است. اول: منفعت. دوم: خواستن زن. سوم: به کدخدائی خود مشغول بودن.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از الفاظ اشاره به معنی: این را نگاه کن
فرهنگ گویش مازندرانی
خسته کننده
دیکشنری اردو به فارسی