جدول جو
جدول جو

معنی بوصاء - جستجوی لغت در جدول جو

بوصاء(بَ)
زن کلان سرین.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ)
مؤنث احوص. وصف است از حوص یعنی زن که دنبالۀ چشم او باریک و تنگ باشد، بطوری که گوئی دوخته شده است. (از اقرب الموارد). چشمی که گوشۀ وی تنگ بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ)
وصی. وصاءه. درهم و پیوسته روییدن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بصاء برغریم، همه مال برستدن از وی. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برابر. یقال: دم فلان بواء بدم فلان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معادل. (اقرب الموارد). دم فلان بواء لدم فلان، ای معادل له و دمه. فان تکن القتلی بواء، ای متساوین. (اقرب الموارد). کلمناهم فاجابونا عن بواء واحد، ای جواباً واحداً بمعنی انه لم یختلف جوابهم. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، نام کانی است از جملۀ کانهای فیروزۀ نیشابور که فیروزۀ آن را بواسحاقی وبواسحاق هر دو میگویند. (برهان). نام کان فیروزه. (آنندراج). نام یکی از کانهای فیروزۀ نیشابور. (ناظم الاطباء). رجوع به بواسحاقی و رجوع به فیروزه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شوصاءالعین، آنکه به گوشۀ چشم نگرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
مؤنث اخوص. زنی که چشمخانه اش به مغاک فرورفته باشد، باد گرم که چشم را بشکند از گرما، چاه دورتک، پشتۀ بلند زمین، گوسپند که یک چشمش سیاه و دیگری سپید باشد، نیمروز بسیار گرم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). یقال: ظهیره خوصاء، اذا ینظر فیها الناظر متخاوصاً
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خاک نرم که مذرور ماند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خاک بسیار نرم. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) :
لعمرک لو لا هاشم ما تعفرت
ببغدان فی بوغائها القدمان.
(اقرب الموارد).
- بوغاءالطیب، بوی آن. (منتهی الارب) (آنندراج). رایحۀ خوش بوی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شوریدگی کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
زنی که در چشم خانه وی گوشت پاره ای رسته باشد. ج، بخص. (ناظم الاطباء). و رجوع به بخص و ابخص شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تأنیث أبرص. زن مبتلا به مرض پیسی.
- حیه برصاء،مار پیسه. (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ریمناک و چرکین گردیدن. (منتهی الارب). چرکین گردیدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوغاء
تصویر بوغاء
خاک نرم، سبک مایه، گول، شوریدگی، بوی خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بواء
تصویر بواء
برابر همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوصاء
تصویر عوصاء
مونث اعوص سخنان دشوار سخنان پیچیده، سختی دشواری، نیاز مندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برصاء
تصویر برصاء
مونث ابرص، زنی که به بیماری پیسی دچار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برصاء
تصویر برصاء
((بَ))
مؤنث ابرص، زنی که به بیماری پیسی دچار باشد
فرهنگ فارسی معین