جدول جو
جدول جو

معنی بوزنجرد - جستجوی لغت در جدول جو

بوزنجرد(زَ جِ)
قریه ای است از قراء مرو در طرف دشت. از آنجا است: ابواسحاق ابراهیم بن هلال بن عمرو بن سیاوش هاشمی بوزنجردی. (لباب الانساب) (معجم البلدان) ، آمیختن، درشت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ جِ)
منسوب است به بوزنجرد که قریه ای است از قرای مرو در طرف دشت. (از لباب الانساب) (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بُ زَ جِ)
دهی از دهستان شش تراز بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. محلی جلگه و گرمسیر است و 796 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و میوه جات و زیرۀ سبز است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است و راه مالرو دارد. مزرعۀ اسدآباد و فتح آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ وَ جِ)
قریۀ بزرگیست در مرو در طرف بیابان و ریگزار که فعلاً خراب است. (از مراصد) (از الانساب سمعانی) (از مرآت البلدان ج 1 ص 199). برونگرد، بریدن. برداشتن:
سال تا سال همه مدحت او نظم کنم
نکند میر دل از مهر چنین بنده بری.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(سو سَ جِ)
معرب سوسنگرد، بقول یاقوت و معجم البلدان یکی از قرای بغداد است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به سوسنگرد شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
رجوع به ابوعجرد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ جِ)
قریه ای است از قراء همدان در یک منزلی و آن طرف ساوه است و از آنجا است: ابویعقوب یوسف بن ایوب بن یوسف بن حسن بن وهره همدانی بوزنجردی. (از لباب الانساب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا