زورمندی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زورمندی. نیرومندی. پهلوانی. (فرهنگ فارسی معین). قوت و طاقت و نیرو و زبردستی و غلبه. (ناظم الاطباء) : استاد را به زورآوری بر من دست نبود. (گلستان). با همه زورآوری و مردی و شیری مرد ندانم که از کمند تو جسته ست. سعدی. شکرانۀ زورآوری روز جوانی آن است که قدر پدر پیر بدانی. سعدی. نه هرکه دعوی زورآوری کند با ما به سر رود که سعادت به پهلوانی نیست. سعدی. چو با زورمندان فتد داوری گریزندگی به که زورآوری. امیرخسرو. رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود
زورمندی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زورمندی. نیرومندی. پهلوانی. (فرهنگ فارسی معین). قوت و طاقت و نیرو و زبردستی و غلبه. (ناظم الاطباء) : استاد را به زورآوری بر من دست نبود. (گلستان). با همه زورآوری و مردی و شیری مرد ندانم که از کمند تو جسته ست. سعدی. شکرانۀ زورآوری روز جوانی آن است که قدر پدر پیر بدانی. سعدی. نه هرکه دعوی زورآوری کند با ما به سر رود که سعادت به پهلوانی نیست. سعدی. چو با زورمندان فتد داوری گریزندگی به که زورآوری. امیرخسرو. رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود
منسوب به بواسیر. مربوط به بواسیر. مبتلا به بواسیر. - هیجان بواسیری، از نظر پزشکی تحریکات ناشی از شدت مرض بواسیر در راست روده که تولید درد و خارش در موضع میکند. (فرهنگ فارسی معین)
منسوب به بواسیر. مربوط به بواسیر. مبتلا به بواسیر. - هیجان بواسیری، از نظر پزشکی تحریکات ناشی از شدت مرض بواسیر در راست روده که تولید درد و خارش در موضع میکند. (فرهنگ فارسی معین)
ریشینه منسوب به بواسیر مربوط به بواسیر مبتلا به بواسیر. یا هیجان بواسیری. تحریکات ناشی از شدت مرض بواسیر در راست روده که تولید درد و خارش در موضع میکند
ریشینه منسوب به بواسیر مربوط به بواسیر مبتلا به بواسیر. یا هیجان بواسیری. تحریکات ناشی از شدت مرض بواسیر در راست روده که تولید درد و خارش در موضع میکند