جدول جو
جدول جو

معنی بورسوری - جستجوی لغت در جدول جو

بورسوری
گوسفند سیاه با پیشانی سفید، گوسفند حنایی (این واژه در نقاط
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوکسور
تصویر بوکسور
مشت زن، آنکه ورزش بوکس می کند، بوکسور، آنکه با مشت می زند، زورآزما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زورآوری
تصویر زورآوری
زورمندی، نیرومندی
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان، 181 تن سکنه دارد، محصول عمده اش غلات و بنشن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
زورمندی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زورمندی. نیرومندی. پهلوانی. (فرهنگ فارسی معین). قوت و طاقت و نیرو و زبردستی و غلبه. (ناظم الاطباء) : استاد را به زورآوری بر من دست نبود. (گلستان).
با همه زورآوری و مردی و شیری
مرد ندانم که از کمند تو جسته ست.
سعدی.
شکرانۀ زورآوری روز جوانی
آن است که قدر پدر پیر بدانی.
سعدی.
نه هرکه دعوی زورآوری کند با ما
به سر رود که سعادت به پهلوانی نیست.
سعدی.
چو با زورمندان فتد داوری
گریزندگی به که زورآوری.
امیرخسرو.
رجوع به زور و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
کورمورکی، (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)، رجوع به کورمورکی و کورمال شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بواسیر. مربوط به بواسیر. مبتلا به بواسیر.
- هیجان بواسیری، از نظر پزشکی تحریکات ناشی از شدت مرض بواسیر در راست روده که تولید درد و خارش در موضع میکند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مثمری. میوه داری. بارداری
لغت نامه دهخدا
ریشینه منسوب به بواسیر مربوط به بواسیر مبتلا به بواسیر. یا هیجان بواسیری. تحریکات ناشی از شدت مرض بواسیر در راست روده که تولید درد و خارش در موضع میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورطوری
تصویر ورطوری
نادرست نویسی ورتوری پارسی است از گیاهان سطاخینس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوکسور
تصویر بوکسور
مشت زن، بوکس باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بورسار
تصویر بورسار
اسبی که رنگ آن بسرخی گراید بور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پورسری
تصویر پورسری
ارتباط پدر بر فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورآوری
تصویر زورآوری
((وَ))
نیرومندی، پهلوانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوکسور
تصویر بوکسور
((بُ سُ))
ورزشکاری که با استفاده از مشت به مبارزه با ورزشکار دیگر بپردازد، مشت زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برآوری
تصویر برآوری
اجابت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوکسور
تصویر بوکسور
Boxer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از باروری
تصویر باروری
Fertility, Fruitfulness, Prolificacy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تاریکی، به زحمت در تاریکی دیدن، پرنده ای است
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندی که پوست بدنش سیاه و سرش سفید است
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم اول زمین، شخم کردن شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
به زور، زورکی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بوکسور
تصویر بوکسور
bokser
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بوکسور
تصویر بوکسور
boxeador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از باروری
تصویر باروری
fertilidade, fecundidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بوکسور
تصویر بوکسور
拳击手
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از باروری
تصویر باروری
生育能力 , 肥沃 , 丰富性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بوکسور
تصویر بوکسور
боксер
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باروری
تصویر باروری
płodność, urodzajność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از باروری
تصویر باروری
родючість , родючість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از باروری
تصویر باروری
Fruchtbarkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بوکسور
تصویر بوکسور
Boxer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از باروری
تصویر باروری
фертильность , плодородие , плодовитость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بوکسور
تصویر بوکسور
боксер
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بوکسور
تصویر بوکسور
pugile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی