جدول جو
جدول جو

معنی بوحفصان - جستجوی لغت در جدول جو

بوحفصان
(حَ)
مأخوذ از تازی. معلم و مدرسه. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ)
بوحفصان. کنایه از معلم صبیان، چه حفص ماکیانی را گویند که بچگان را در زیر بال خود آورده دانه بخوراند. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(صَفْ)
رجوع به ابوصفوان شود
لغت نامه دهخدا
(حَ نَ / نِ)
سخن کردن مبتدیانه و طفلانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
فرزند شخصی مجهول. ناشناخته:
حبل ایزد حیدر است او را بگیر
وز فلان و بوفلان بگسل حبال.
ناصرخسرو، گرد ساختن گلولۀ گلین را در هر دو کف دست، فروختن متاع یا خریدن آن را، کاویدن چشمه را به چوب و مانند آن تا آب برآید، گائیدن زن را، مشتبه و شوریده شدن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، شوریده شدن رأی قوم پس نیافتن مخرج از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، فربه شدن شتر. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا