جدول جو
جدول جو

معنی بوبمه - جستجوی لغت در جدول جو

بوبمه
گندیده شدن، گندیده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوغمه
تصویر بوغمه
برآمدگی در عضو بدن، غده که در گردن یا زیر گلو پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوبه
تصویر بوبه
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، مرغ سلیمان، شانه به سر، بوبویه، بدبدک، پوپش، پوپک، کوکله، پوپ، بوبک، شانه سر، شانه سرک، پوپو، بوبو، پوپؤک
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
دهی از دهستان شش ده قره بلاغ است که در بخش مرکزی شهرستان فسا واقع است. و 366 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جغد. بوم. مذکر و مؤنث در هر دو یکسان است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به بوم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
برق و آتشی که از سم اسب خیزد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
آرزومندی و آرزو باشد و بعربی تمنی گویند. (برهان). به این معنی، مصحف بویه است. (حاشیۀ برهان چ معین). آرزو و آرزومندی و تمنا. (ناظم الاطباء) ، خودنمایی. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، کر و فر. (فرهنگ فارسی معین). برای همه معانی رجوع به بوچ شود، درلهجه ای از لهجه های ماوراءالنهر، ظاهراً بمعنی بوس وبوسه و قبله است. (یادداشت بخط مؤلف) :
ای فلک بوج داده برکف پاج
هیچ نیکی ز تو نداشته باج.
سوزنی.
، در لهجۀ دیلمان، گندم نارسیده و سبز که ستول کنند. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به بوچ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوبه
تصویر بوبه
هدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوبه
تصویر بوبه
((بِ))
هدهد
فرهنگ فارسی معین
می شوم
فرهنگ گویش مازندرانی