جدول جو
جدول جو

معنی بوانلو - جستجوی لغت در جدول جو

بوانلو(بَ)
دهی از دهستان اوغازبخش باجگیران است که در شهرستان قوچان واقع است و 802 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بوفالو
تصویر بوفالو
گاومیش، حیوانی از خانواده گاو با جثۀ بزرگ تر، پوست ضخیم و شاخ های بلند که شیر آن غلیظ و پر چرب است
فرهنگ فارسی عمید
(قَ یِ)
دهی از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقعدر 58 هزارگزی جنوب باختری مانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 9 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان قلعه برزند است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و 150 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مرکزی بخش نوخندان شهرستان دره گز است و 219 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان پیچرانلو که در بخش باجگیران شهرستان قوچان و 12هزارگزی جنوب باختری باجگیران و 10هزارگزی باختر شوسۀ قوچان به باجگیران واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 255 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و گلیم و جوراب است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام قبیله ای است از طایفۀ قاجار که به استراباد کوچ داده شده اند. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 108 شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی از دهستان میان دورود بخش مرکزی شهرستان ساری. آب آن از رود خانه نکا و محصول آن برنج، غلات، پنبه و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه، سکنۀ آن 255 تن. آب آن از چشمه سارها. محصول آن غلات، نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر، سکنۀ آن 21 تن، آب آن از رود خانه قره سو و چشمه، محصول آن غلات، برنج، پنبه و سردرختی، شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان آنجا فرش و گلیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان چهاراویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است از دهستان تکمران بخش شیروان شهرستان قوچان، سکنۀ آن 99 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، بنشن و میوه جات. شغل اهالی آنجا زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کوخالو. دهی از دهستان عباسی که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان پیران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 123 تن سکنه است. آب آن از رودخانه بادین آباد و محصول آن غلات، توتون، حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، دارای 384 تن سکنه، آب از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(رَشْ)
دهی از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد. سکنه 149 تن. آب آن از رودخانه. محصولات عمده غلات و بنشن و انواع میوه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بمعنی تانگو است. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به تانگو شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش نوخندان شهرستان درگز. دارای 193 تن سکنه. آب آن از رودخانه و محصولاتش: غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و راه فرعی شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان تکاب بخش نوخندان شهرستان دره گز دارای 345 تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی جزء بخش خرقان شهرستان ساوه است و 112 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
بوآلو. دپرئو نیکلا شاعر و منتقدفرانسوی متولد در پاریس 1636 متوفی بسال 1711 میلادی نویسندۀ هجویات، مکاتیب (اپیر) ، هنر شاعرانه و غیره. وی به تقلید هوراس لاتینی، هم ّ خود را مصروف شعر اخلاقی و هجایی کرد و مخصوصاً در انتقاد ادبی زبردست بود. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دِلْ لُ)
از شعرا و نویسندگان ایتالیاست که در1480 میلادی تولد یافته و در 1561 میلادی درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. سکنۀ آن 211 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از بخش حومه شهرستان بجنورد و مرکز دهستان کسبایر است. 404 تن سکنه دارد. محصول آن غلات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان خسروشاه بخش اسکوشهرستان تبریز در 9هزارگزی شمال باختری مرکز اسکو و2هزارگزی شوسۀ تبریز به اسکو در جلگه واقع است، هوایش معتدل و 270 تن سکنه دارد، آبش از آجی چای و چشمه و محصولش غلات، بادام و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ظاهراً با بلوک ’بهار’ که نزدیک همدان است مربوط میشود و به یکی از ایلات ترک عهد صفویه مربوط است. محتمل است که ایل مزبور در اتحادیۀ قراقویونلو عضویت داشته و در قلمرو آنان بوده است. (فرهنگ فارسی معین). از ایلات خمسۀ فارس. این ایل به تیره های ذیل تقسیم میشود: ابراهیم خانی، احمدلو، اسماعیل خانی، بوربور، بکله، چام، بزرگی، جرگه، جوقه، حاجی ترلو. حاجی عطارلو. حیدرلو. رسول خانی. سقز. صفی خانی. عیسی بیگ لو. کریم لو. کلاه پوستی. مشهدلو. ناصربیگ لو. ورثه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام یکی از دهستانهای چهارگانه بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده است. حدود و مشخصات آن به قرار زیر است: از شمال به ارتفاعات بیخون گون و سرخ زیتون. از جنوب به ارتفاعات بوانات و زایجان و باب الجوز. در شمال بخش بوانات و سرچهان. و رود خانه بوانات در وسط دهستان جاری است. این دهستان از 43 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل میشود وجمعیت آن در حدود 12300 تن است. قراء مهم آن عبارتند از: سوریان، هوابرجان، جشنی یان، مونج، قاضی آباد شیدان و سروستان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8). رجوع به فارسنامۀ ناصری و جغرافیای سیاسی کیهان شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
از ایلات اطراف تهران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111). از ایلات اطراف تهران، ساوه، زرند و قزوین و مرکب از 1200 خانوار است. ییلاقشان کوههای شمالی البرز و قشلاقشان خوار میباشد و چادرنشین هستند
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان گلیان بخش شیروان شهرستان قوچان. سکنۀ آن 112 تن. آب از چشمه. محصول آنجا غلات و بن شن. شغل اهالی آن زراعت و مالداری. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، دارای 290 تن سکنه، آب آن از چشمه و محصولش غلات، نخود و بزرک است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان لکستان بخش شاهپور شهرستان خوی، دارای 133 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصولش غلات و نمک است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
از توابع قوچان (خبوشان) آب از قنات، سکنه اش چادرنشین و مالدار و پنجاه خانوار است، (مرآت البلدان ج 4 ص 289)، دهی است از دهستان تکمران بخش شیروان شهرستان قوچان، 387 تن سکنه دارد، از چشمه آبیاری میشود، محصول عمده اش غلات و بنشن است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، 200 تن سکنه دارد، آب آن از رود خانه قرانقو، محصولش غلات، نخود، کشمش و زردآلو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد، 141 تن سکنه دارد، محصولش غلات، توتون و حبوبات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه، 156 تن سکنه دارد، از سمین رود و چاه آبیاری میشود، محصولش غلات و چغندر است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه قوچان به لطف آباد میان اینچه و تاج الدین در 59500گزی قوچان، دهی است از دهستان جعفرآباد بخش حومه شهرستان قوچان در 25هزارگزی جنوب خاوری قوچان. دارای 174 سکنه. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
((بُ لُ))
جانوری است پستاندار از تیره گاوان و دسته جفت سمان با شاخ های هلالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بوگندو
تصویر بوگندو
((گَ))
دارای بوی بسیار بد، جهت ابراز تنفر به کسی یا چیزی گفته می شود
فرهنگ فارسی معین