- بهور
دهی از دهستان ایوانکی است که در شهرستان دماوند واقع است. 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) ، بوی دیگری شنیدن، بوی دیگری استشمام کردن.
- بو برخاستن، پیدا شدن بو بود. (آنندراج).
- بو برداشتن، کنایه از کسب کردن بو. (آنندراج).
- بو برداشتن از گل، بوئیدن گل و تمتع یافتن از آن:
چون از آن شوخ توانم می گلرنگ گرفت
من که از ضعف ز گل بو نتوانم برداشت.
وحید (از آنندراج).
- بو پریدن، از بین رفتن بوی چیزی. (فرهنگ فارسی معین).
- بو پیچیدن، منتشر شدن بو. (فرهنگ فارسی معین).
، بوی خوش. (فرهنگ فارسی معین). در اوستا ’بئوذا’ بمعنی بوی خوب در مقابل ’گنتی’ بمعنی گند بدبوی آمده و بیهقی معنی لغوی بوی را نیک دریافته که در تاج المصادر در لغت اخشم که بمعنی کسی است که حاسۀ شامه نداشته باشد گوید: ’اخشم، آنک بوی و گند نشنود’... (از حاشیۀ برهان چ معین). در پهلوی ’بوی’ به دو معنی: بوی خوش... (حاشیۀ برهان ایضاً) ، مجازاً، اثر و نشان. (فرهنگ فارسی معین) :
آن طره که هر جعدش صد نافۀ چین دارد
خوش بودی اگر بودی بوئیش ز خوشخویی.
حافظ.
، ذرۀ اقل قلیل از هر چیزی، گوشت بز کوهی. (برهان) (ناظم الاطباء) ، مخفف بوم که طائر منحوسی است. (آنندراج)
- بو برخاستن، پیدا شدن بو بود. (آنندراج).
- بو برداشتن، کنایه از کسب کردن بو. (آنندراج).
- بو برداشتن از گل، بوئیدن گل و تمتع یافتن از آن:
چون از آن شوخ توانم می گلرنگ گرفت
من که از ضعف ز گل بو نتوانم برداشت.
وحید (از آنندراج).
- بو پریدن، از بین رفتن بوی چیزی. (فرهنگ فارسی معین).
- بو پیچیدن، منتشر شدن بو. (فرهنگ فارسی معین).
، بوی خوش. (فرهنگ فارسی معین). در اوستا ’بئوذا’ بمعنی بوی خوب در مقابل ’گنتی’ بمعنی گند بدبوی آمده و بیهقی معنی لغوی بوی را نیک دریافته که در تاج المصادر در لغت اخشم که بمعنی کسی است که حاسۀ شامه نداشته باشد گوید: ’اخشم، آنک بوی و گند نشنود’... (از حاشیۀ برهان چ معین). در پهلوی ’بوی’ به دو معنی: بوی خوش... (حاشیۀ برهان ایضاً) ، مجازاً، اثر و نشان. (فرهنگ فارسی معین) :
آن طره که هر جعدش صد نافۀ چین دارد
خوش بودی اگر بودی بوئیش ز خوشخویی.
حافظ.
، ذرۀ اقل قلیل از هر چیزی، گوشت بز کوهی. (برهان) (ناظم الاطباء) ، مخفف بوم که طائر منحوسی است. (آنندراج)
