جدول جو
جدول جو

معنی بهصوص - جستجوی لغت در جدول جو

بهصوص
(بُ)
چیزی، یقال: مااصبت منه بهصوصاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قلیل از چیزی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ خُ)
مخصوصاً. خصوصاً. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
طائری است. بلنصی. جمع آن بر خلاف قیاس، یا بلنصی واحد است و بلصوص جمع، و یا بلنصی اسم جمع است، و یا بلنصی ماده است و بلصوص نر، یا بالعکس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بلص. بلصی. و رجوع به بلص شود
لغت نامه دهخدا
(بُ / بَ عَ)
لاغر و حقیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از متن اللغه) (اقرب الموارد) ، آثارفرود آمدن قوم که بعد رفتن باقی ماند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پاسپرده و شکسته شده. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). و رجوع به هص ّ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بعصوص
تصویر بعصوص
لاغر، خرد، استخوان سرین
فرهنگ لغت هوشیار