جدول جو
جدول جو

معنی بهترین - جستجوی لغت در جدول جو

بهترین
خوب ترین، نیکوترین
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
فرهنگ فارسی عمید
بهترین(بِ تَ)
مزیدعلیه ’بهتر’، از عالم نوآئین و نوآئین ترین، چه این کلمه نسبت است که گاهی بمعنی مذکور آید چنانکه در کهین و مهین یعنی شخص منسوب به ماهیتی که آنرا ’که’ یا ’مه’ توان گفت و گاهی زائد می آید چنانکه در مثالین اولین. (آنندراج) (بهار عجم). خوبترین. (ناظم الاطباء). نیکوترین:
بهترین یاران و نزدیکان همه
نزد او دارم همیشه اندمه.
رودکی.
سخن بشنو وبهترین یاد گیر
نگر تا کدام آیدت دلپذیر.
فردوسی.
بهترین دوستی که بود مرا
بدترین دشمنی بمن بنمود.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
بهترین
نیکوترین خوبترین، زیباترین جمیلترین، ستوده ترین
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
فرهنگ لغت هوشیار
بهترین
نیکوترین، خوب ترین، زیباترین، قشنگ ترین، شایسته ترین، لایق ترین
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
فرهنگ فارسی معین
بهترین
احسن
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
فرهنگ واژه فارسی سره
بهترین
الأفضل
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به عربی
بهترین
Best
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بهترین
meilleur
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بهترین
en iyi
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بهترین
بہترین
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به اردو
بهترین
সেরা
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به بنگالی
بهترین
bora
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بهترین
सर्वोत्तम
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به هندی
بهترین
최고의
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به کره ای
بهترین
最良い
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بهترین
הטוב ביותר
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به عبری
بهترین
terbaik
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بهترین
ที่ดีที่สุด
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به تایلندی
بهترین
beste
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به هلندی
بهترین
mejor
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بهترین
migliore
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بهترین
melhor
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بهترین
最好的
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به چینی
بهترین
najlepszy
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به لهستانی
بهترین
найкращий
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بهترین
beste
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به آلمانی
بهترین
лучший
تصویری از بهترین
تصویر بهترین
دیکشنری فارسی به روسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهارین
تصویر بهارین
(دخترانه)
منسوب به بهار، بهاری
فرهنگ نامهای ایرانی
(بِ تَ نَ / نِ)
بهترین. (فرهنگ فارسی معین) ، غلبه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). غالب آمدن بر کسی. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور شدن مرد. (ناظم الاطباء) ، زیان کردن کسی. (ناظم الاطباء) ، محزون کردن زید را، بهتان زدن برفلان، تکلیف کردن بر مردی فوق طاقتش. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، خوشنما نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، افزون آمدن نور ماه روشنایی کواکب را. (منتهی الارب) (آنندراج) : بهر القمر، چیره شد و افزون آمد روشنایی ماه بر فروغ دیگر ستارگان. (منتهی الارب). فایق آمدن روشنی ماه روشنی دیگر ستاره ها را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گذشتن از اصحاب در دانش و فضل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بهرت فلانه النساء، غالب آمد فلان زن درنیکویی بر دیگر زنان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تاسه برافکندن، یقال: بهره الحمل و بهر (مجهولاً) ، تاسه و دمه برافتاد اورا. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دویدن تا آنکه تاسه و دمه بر وی غالب شود. (از اقرب الموارد). تاسه و دمه افکندن بار کسی را. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهترینه
تصویر بهترینه
بهترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهترین
تصویر مهترین
بزرگترین: (و آغاز مشاورت از دستور مهترین نمود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برترین
تصویر برترین
بالاترین، بلندترین، عالی ترین، جای و مکان، اعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدترین
تصویر بدترین
Worst
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برترین
تصویر برترین
Superlative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برترین
تصویر برترین
превосходный
دیکشنری فارسی به روسی