قصری است در نزدیکی سامرا که به هارون واثق باﷲ خلیفۀ عباسی منسوب است و بر ساحل دجله بنا شده و تا سامرا یک میل فاصله دارد و معشوق برابر آن در جانب غربی رود واقع است، (از معجم البلدان) شهرکی است (به شام) بر کوه، هارون الرشید کرده است، (حدود العالم)، یاقوت در معجم البلدان آن را هارونیه ضبط کرده است، رجوع به هارونیه شود قریه ای است واقع در یک و نیم فرسنگی میانۀ شمال و مغرب کوشک (فیروزآباد)، در جنوب شیراز، (فارسنامۀ ناصری)
قصری است در نزدیکی سامرا که به هارون واثق باﷲ خلیفۀ عباسی منسوب است و بر ساحل دجله بنا شده و تا سامرا یک میل فاصله دارد و معشوق برابر آن در جانب غربی رود واقع است، (از معجم البلدان) شهرکی است (به شام) بر کوه، هارون الرشید کرده است، (حدود العالم)، یاقوت در معجم البلدان آن را هارونیه ضبط کرده است، رجوع به هارونیه شود قریه ای است واقع در یک و نیم فرسنگی میانۀ شمال و مغرب کوشک (فیروزآباد)، در جنوب شیراز، (فارسنامۀ ناصری)
سلیمان بن شیخ عبداﷲ بارونی نفوسی، او راست: 1 - الازهارالریاضیه فی ائمه و ملوک الاباضیهجزء 2 مطبعۀ بارونیه، (بی تاریخ)، 2 - دیوان (سلیمان بارونی) مطبعه الازهار البارونیه مصر 1346 هجری قمری (معجم المطبوعات ج 1 ستون 515)، لهجه ای است در پاریاب و بصورتهای فاریاب، فاریاو و پاریاو و فاراب نیز آمده است و بمعنی زمینی است که با آب رودخانه و آب کاریز مزروع شود، رجوع به برهان ذیل پاریاب و پاراب و فاریاب شود: و غلۀ آنجا ’خشت و کماج’ بعضی بخس است و بعضی باریاب، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لندن ص 143)، بعضی که پشته ها و افرازها باشد بخس باشد و نشیبها باریاب، و آبها روان است، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لندن ص 144)
سلیمان بن شیخ عبداﷲ بارونی نفوسی، او راست: 1 - الازهارالریاضیه فی ائمه و ملوک الاباضیهجزء 2 مطبعۀ بارونیه، (بی تاریخ)، 2 - دیوان (سلیمان بارونی) مطبعه الازهار البارونیه مصر 1346 هجری قمری (معجم المطبوعات ج 1 ستون 515)، لهجه ای است در پاریاب و بصورتهای فاریاب، فاریاو و پاریاو و فاراب نیز آمده است و بمعنی زمینی است که با آب رودخانه و آب کاریز مزروع شود، رجوع به برهان ذیل پاریاب و پاراب و فاریاب شود: و غلۀ آنجا ’خشت و کماج’ بعضی بخس است و بعضی باریاب، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لندن ص 143)، بعضی که پشته ها و افرازها باشد بخس باشد و نشیبها باریاب، و آبها روان است، (فارسنامۀ ابن البلخی چ لندن ص 144)
در افسانه های یونان نام دختر آره و آفرودیت است. وی با کادموس ازدواج کرد و از وی دارای یک پسر به نام پولیدر و چهار دختر به نامهای اتونوئه، اینو، سمله و آگاو شد. هارمونی فن موسیقی را به یونان وارد کرده است
در افسانه های یونان نام دختر آره و آفرودیت است. وی با کادموس ازدواج کرد و از وی دارای یک پسر به نام پولیدر و چهار دختر به نامهای اُتونوئه، اینو، سمله و آگاو شد. هارمونی فن موسیقی را به یونان وارد کرده است
آرمونی. درلغت بمعنای سازش و تناسب است و در اصطلاح موسیقی در فارسی هماهنگی را به جای آن به کار می برند و عبارت ازصداهای مختلفی است که در یک آن همگی به گوش رسد و با هم تناسب و ارتباط داشته باشد. دانش هارمونی ساختۀ فکر بشر نیست و اصل آن از طبیعت گرفته شده است. زیرا در طبیعت بعضی از آواها با هم متناسب و هماهنگ اندو برخی دیگر هیچ تناسبی با هم ندارند. پس بشر در آغاز این دانش را از طبیعت گرفته و درصدد تکمیل و تدوین آن برآمده، تا علمی جداگانه شده است. نخستین کنجکاوی انسان برای پیدا کردن ’هماهنگی’ آواها در قرون وسطی شروع شد و رفته رفته ترقی کرد تا در قرن هفدهم میلادی تدوین شد و موسیقیدان های بزرگ اروپایی قطعات موسیقی خود را بوسیلۀ تکمیل این فن پسندیده تر از ترکیبات سابق کردند. متأسفانه تا چند سال پیش، از این قسمت اثری در کشور ما دیده نمی شد و تنها نمایندۀ آن موسیقی نظامی بود. ولی هنوزهم مردم با آن آشنایی ندارند و گوشها طوری تربیت نشده است که بتواند چند آوا را با هم در آن واحد درک کند و لذت ببرد. تنها کسانی که موسیقی فرنگی زیاد شنیده اند بتدریج با ارکستر هماهنگ مأنوس شده اند. عنصر اصلی این دانش سازشها است و آنها چند نت مختلف اند که در یک آن با هم شنیده میشوند سازشها ممکن است از دویا سه یا چهار یا پنج صدای مختلف تشکیل شود و در این صورت به سازشهای دوصدایی و سه صدایی و پنج صدایی موسوم می شود هر یک از سازشها دارای چند نوت است که بایدبا هم نواخته شود. بهترین سازهایی که با آنها سازش خوب اجرا میشود پیانو و ارگ است. اگر هر یک از سازشهای فوق را با پیانو بزنیم و به صدایی که از آن برمیخیزد زمانی گوش کنیم بدین خواهیم رسید که این صداها چه رابطه ای دارند. و از اینکه انسان میتواند در یک آن چند صدا را با گوش خود بشنود لذت خاصی احساس می کنیم. سازشهای مختلف چون به دنبال یکدیگر شنیده شود بایدبا قاعده های مخصوصی تنظیم یافته باشد. پس هارمونی (هماهنگی) دانش ترکیب سازشها و قواعد ارتباط و اتصال آنهاست. (نظری به موسیقی روح اﷲ خالقی بخش 1 ص 149). این کلمه را در فارسی به صورت هارمنی هم می نویسند
آرمونی. درلغت بمعنای سازش و تناسب است و در اصطلاح موسیقی در فارسی هماهنگی را به جای آن به کار می برند و عبارت ازصداهای مختلفی است که در یک آن همگی به گوش رسد و با هم تناسب و ارتباط داشته باشد. دانش هارمونی ساختۀ فکر بشر نیست و اصل آن از طبیعت گرفته شده است. زیرا در طبیعت بعضی از آواها با هم متناسب و هماهنگ اندو برخی دیگر هیچ تناسبی با هم ندارند. پس بشر در آغاز این دانش را از طبیعت گرفته و درصدد تکمیل و تدوین آن برآمده، تا علمی جداگانه شده است. نخستین کنجکاوی انسان برای پیدا کردن ’هماهنگی’ آواها در قرون وسطی شروع شد و رفته رفته ترقی کرد تا در قرن هفدهم میلادی تدوین شد و موسیقیدان های بزرگ اروپایی قطعات موسیقی خود را بوسیلۀ تکمیل این فن پسندیده تر از ترکیبات سابق کردند. متأسفانه تا چند سال پیش، از این قسمت اثری در کشور ما دیده نمی شد و تنها نمایندۀ آن موسیقی نظامی بود. ولی هنوزهم مردم با آن آشنایی ندارند و گوشها طوری تربیت نشده است که بتواند چند آوا را با هم در آن واحد درک کند و لذت ببرد. تنها کسانی که موسیقی فرنگی زیاد شنیده اند بتدریج با ارکستر هماهنگ مأنوس شده اند. عنصر اصلی این دانش سازشها است و آنها چند نت مختلف اند که در یک آن با هم شنیده میشوند سازشها ممکن است از دویا سه یا چهار یا پنج صدای مختلف تشکیل شود و در این صورت به سازشهای دوصدایی و سه صدایی و پنج صدایی موسوم می شود هر یک از سازشها دارای چند نوت است که بایدبا هم نواخته شود. بهترین سازهایی که با آنها سازش خوب اجرا میشود پیانو و ارگ است. اگر هر یک از سازشهای فوق را با پیانو بزنیم و به صدایی که از آن برمیخیزد زمانی گوش کنیم بدین خواهیم رسید که این صداها چه رابطه ای دارند. و از اینکه انسان میتواند در یک آن چند صدا را با گوش خود بشنود لذت خاصی احساس می کنیم. سازشهای مختلف چون به دنبال یکدیگر شنیده شود بایدبا قاعده های مخصوصی تنظیم یافته باشد. پس هارمونی (هماهنگی) دانش ترکیب سازشها و قواعد ارتباط و اتصال آنهاست. (نظری به موسیقی روح اﷲ خالقی بخش 1 ص 149). این کلمه را در فارسی به صورت هارمنی هم می نویسند
گوشتی که آنرانمکسود نموده خشک سازند و بتازی قدید گویندش. (برهان). گوشتی باشد که آنرا نمکسود نموده خشک نمایند و برای زمستان نگهدارند و بعربی آنرا قدید خوانند در این صورت بفتح ’خ’ که صاحب برهان گفته غلط است. بهارخوش بمعنی بهارخشک خواهد بود یعنی در بهار خشک میکنند و نمکسود میکنند برای زمستان. (آنندراج) (انجمن آرا). گوشت خشک کرده برای نگاه داشتن که بتازی قدید گویند زیرا در بهار خشک کنند. (رشیدی) (جهانگیری). گوشت قدید و گوشت نمکسود خشک کرده. (ناظم الاطباء) : و قریب صد هزار سر گوسفند و هزار سر گاو که در خانه ها به نمک معمول کرده برای سال که آنرا بهارخوش میخوانند قدید کرده اند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 64)
گوشتی که آنرانمکسود نموده خشک سازند و بتازی قدید گویندش. (برهان). گوشتی باشد که آنرا نمکسود نموده خشک نمایند و برای زمستان نگهدارند و بعربی آنرا قدید خوانند در این صورت بفتح ’خ’ که صاحب برهان گفته غلط است. بهارخوش بمعنی بهارخشک خواهد بود یعنی در بهار خشک میکنند و نمکسود میکنند برای زمستان. (آنندراج) (انجمن آرا). گوشت خشک کرده برای نگاه داشتن که بتازی قدید گویند زیرا در بهار خشک کنند. (رشیدی) (جهانگیری). گوشت قدید و گوشت نمکسود خشک کرده. (ناظم الاطباء) : و قریب صد هزار سر گوسفند و هزار سر گاو که در خانه ها به نمک معمول کرده برای سال که آنرا بهارخوش میخوانند قدید کرده اند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 64)
منسوب به هارون و هارون قریه ای است در اسفل واسط عراق. (انساب سمعانی). منسوب است به هارونیه، که قریه ای است از سواد عراق. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 283). - قلیۀ هارونی، نام قسمی از قلیه باشد: از حلق چون گذشت شود یکسان با نان خشک قلیۀ هارونی. ناصرخسرو. رجوع به قلیه شود. - کر هارونی. رجوع به کر شود
منسوب به هارون و هارون قریه ای است در اسفل واسط عراق. (انساب سمعانی). منسوب است به هارونیه، که قریه ای است از سواد عراق. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 283). - قلیۀ هارونی، نام قسمی از قلیه باشد: از حلق چون گذشت شود یکسان با نان خشک قلیۀ هارونی. ناصرخسرو. رجوع به قلیه شود. - کُر هارونی. رجوع به کر شود
عمل هارون، قاصدی، نقیبی، پاسبانی، (غیاث اللغات) : در درس دعوت از پی هارونی درش پیرانه سر فلک به دبستان نو نشست، خاقانی، روح شیدا شد ز هول موکبش بهر هارونی میان بست آسمان، خاقانی، فلک به پیش رکاب وزیر هارون رای نطاق بسته به هارونی آید اینت عجاب، خاقانی، برآویخت هندوی چرخ از کمر به هارونی شب کمرهای زر، نظامی، ، ساحری، (ازفرهنگ اسکندرنامۀ بری) (آنندراج)
عمل هارون، قاصدی، نقیبی، پاسبانی، (غیاث اللغات) : در درس دعوت از پی هارونی درش پیرانه سر فلک به دبستان نو نشست، خاقانی، روح شیدا شد ز هول موکبش بهر هارونی میان بست آسمان، خاقانی، فلک به پیش رکاب وزیر هارون رای نطاق بسته به هارونی آید اینت عجاب، خاقانی، برآویخت هندوی چرخ از کمر به هارونی شب کمرهای زر، نظامی، ، ساحری، (ازفرهنگ اسکندرنامۀ بری) (آنندراج)
سفره خانه. اطاقی که مخصوص صرف غذا است، میان منزلی برای صرف طعام روز. منزل های موقت طول راه برای خوردن نهار و آسایش مدت کوتاه. (یادداشت مؤلف) ، ظرف مسین بزرگ که در و سرپوش مسین دارد ودر آن پلو و چلو کنند برای همراه بردن از منزلی به منزل دیگر در سفر. قابلمۀ بزرگ. (یادداشت مؤلف)
سفره خانه. اطاقی که مخصوص صرف غذا است، میان منزلی برای صرف طعام روز. منزل های موقت طول راه برای خوردن نهار و آسایش مدت کوتاه. (یادداشت مؤلف) ، ظرف مسین بزرگ که در و سرپوش مسین دارد ودر آن پلو و چلو کنند برای همراه بردن از منزلی به منزل دیگر در سفر. قابلمۀ بزرگ. (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور و شش هزارگزی جنوب باختری نیشابور. ناحیه ای است واقع در جلگه. معتدل دارای 203 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور و شش هزارگزی جنوب باختری نیشابور. ناحیه ای است واقع در جلگه. معتدل دارای 203 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آنجا غلات. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
بتخانه، چه بهار بمعنی بت هم آمده است. (برهان). بتخانه، و این مجاز است، چه بهار بمعنی بت هم آمده است. (آنندراج). بت خانه. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) : آئین عید کردی جشن بهار ساز اندر بهارخانه چو بت خانه بهار. سوزنی.
بتخانه، چه بهار بمعنی بت هم آمده است. (برهان). بتخانه، و این مجاز است، چه بهار بمعنی بت هم آمده است. (آنندراج). بت خانه. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) : آئین عید کردی جشن بهار ساز اندر بهارخانه چو بت خانه بهار. سوزنی.