جدول جو
جدول جو

معنی بهارخرم - جستجوی لغت در جدول جو

بهارخرم
(بَ خُرْ رَ)
نام خزانۀ پرویز پادشاه ساسانی بوده است: و قالوا انه کان فی جمله اموال خزانه ابرویز المسماه بهارخرم بالمدائن... (الجماهر بیرونی ص 71)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهاررخ
تصویر بهاررخ
(دخترانه)
آنکه چهره ای زیبا و شاداب چون بهار دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
(بَ خوَشْ / خُشْ)
گوشتی که آنرانمکسود نموده خشک سازند و بتازی قدید گویندش. (برهان). گوشتی باشد که آنرا نمکسود نموده خشک نمایند و برای زمستان نگهدارند و بعربی آنرا قدید خوانند در این صورت بفتح ’خ’ که صاحب برهان گفته غلط است. بهارخوش بمعنی بهارخشک خواهد بود یعنی در بهار خشک میکنند و نمکسود میکنند برای زمستان. (آنندراج) (انجمن آرا). گوشت خشک کرده برای نگاه داشتن که بتازی قدید گویند زیرا در بهار خشک کنند. (رشیدی) (جهانگیری). گوشت قدید و گوشت نمکسود خشک کرده. (ناظم الاطباء) : و قریب صد هزار سر گوسفند و هزار سر گاو که در خانه ها به نمک معمول کرده برای سال که آنرا بهارخوش میخوانند قدید کرده اند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 64)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ خَ)
چهاردشمن. چهارضد، مجازاً چهارعنصر. رجوع به چارخصم شود
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ)
دهی از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج در 42هزارگزی شمال خاوری کامیاران، یک هزارگزی شمال رود خانه گاورود. کوهستانی، سردسیر. دارای 177 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه است. محصول آن غلات، لبنیات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
مرتعی بین روستاهای کدیر و کالج نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
بهارخوان نوروزخوان
فرهنگ گویش مازندرانی
اوایل بهار، نزدیکی های بهار
فرهنگ گویش مازندرانی
چراگاه بهاره ی دام
فرهنگ گویش مازندرانی