جدول جو
جدول جو

معنی بهاءالدوله - جستجوی لغت در جدول جو

بهاءالدوله
(بَ ئُدْ دَ لَ)
علی بن ابوالحسن بن مسعود بن مودود از خاندان غزنویان که در440 هجری قمری حکومت کرده است. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به علی و طبقات السلاطین اسلام لین پول ص 259 شود، جرأت و جسارت. (فرهنگ فارسی معین)
منصور بن دبیس مکنی به ابی کامل، سومین از امرای بنی مزید درمله متوفی در سال 479 هجری قمری (از طبقات السلاطین اسلام ص 108) ، سرسینۀ اسب و سپیدی در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ ئُدْ دَ لَ)
ابن شمس الدوله (409- 414 هجری قمری). آخرین دیالمه همدان ابوالحسن سماءالدوله پسر شمس الدوله است که در 414 هجری قمری بقصد تصرف بروجرد تاخته و حکمران آنجا بعلاءالدوله کاکویه والی اصفهان متوسل شده، علاءالدوله بهمدان لشکر کشید و سماءالدوله را دستگیر کرد و با او به احترام رفتار نمود. شعبه دیالمۀ همدان هم به این ترتیب در 414 هجری قمری بدست خاندان کاکویه برافتاد. رجوع به تاریخ مفصل رازی، تاریخ سلاجقه و تاریخ ایران شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دَ لَ)
جعفر بن کاکویه بن دشمنزیار، که پسرخال مجدالدوله بن فخرالدولۀ دیلمی بوده است. در 422 ه. ق. مسعود بن محمود غزنوی حکومت اصفهان را بدو تفویض کرد. وی بعداً ادعای استقلال کرد. و ابوسهل حمدونی را از ری بیرون کرده همدان را تسخیر کرد. وی مخدوم و مربی شیخ الرئیس ابوعلی سینا است. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 391 و 447)
ملک. معاصر خیام و ساکن ری بوده است. او راست: مهجه التوحید. (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ غَ نَ)
ابن مسعود بن محمود غزنوی. ملقب به بهاءالدوله و مکنی به ابوالحسن. وی عم مسعود بن مودود بود که چون مسعود در صغر سن به سلطنت رسید و کفایت ادارۀ مملکت را نداشت، بزرگان مملکت در ماه رجب سال 440 هجری قمری وی را از سلطنت خلع کرده عمش علی بن مسعود را به سلطنت نشاندند. بهاءالدوله علی، قریب دو سال فرمانروائی کرد و سپس در سال 441 هجری قمری به واسطۀ خروج عبدالرشید بن محمود، از غزنین فرار کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 359) (از معجم الانساب زامباور ص 418) (طبقات سلاطین اسلام ص 259)
لغت نامه دهخدا
(بَ ئُدْ دَ لَ)
ابونصر فیروزبن عضدالدولۀ دیلمی از حکمرانان دیالمۀ فارس است که در 379 هجری قمری حکومت داشت. (فرهنگ فارسی معین). ابونصر بن عضدالدوله پادشاه دهم از سلسلۀ دیلمی که از سال 379 تا 403 هجری قمری پادشاهی کرد. (ناظم الاطباء). بهاءالدولۀ دیلمی. شهرت بهاءالدوله ابونصر خسروفیروز... پسر عضدالدولۀ دیلمی. وی بعد از برادر خویش شرف الدولۀ دیلمی در بغداد به سلطنت نشست... و پس از وفات صمصام الدولۀ دیلمی بر اهواز نیز دست یافت. عاقبت فارس را نیز از فرزندان عزالدولۀ دیلمی بازستاند. آخر در ارجان فارس بمرض صرع وفات یافت و جنازه اش را بنا به وصیت خودش به نجف بردند. (دایره المعارف فارسی) ، نام چند تن از سلاطین هند که در بنگاله و گجرات حکومت کرده اند. رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام شود
لغت نامه دهخدا
(جُدْ دی)
ابوالفضل بن بهاءالدوله خلف بن ابوالفضل نصر بن حمد. مؤلف تاریخ سیستان آرد: آمدن امیر مأمون ببرونج در ماه جمادی الاولی بسال چهارصدو نودوشش، آمدن امیر برغش سفهسالار سلطان سنجر به سیستان در آخر ماه صفر و شدن او بپای شارستان و صلح کردن بر آنک امیر بهاءالدوله خلف و امیر اجل تاج الدین ابوالفضل بدو فروشدند و امیر تاج الدین را بر خویشتن ببرد تا ببلخ و ترمد و آنجا ببود شش ماه تا ماه رمضان همین سال در اول ماه جمادی الاخر بسال چهار صدو نود و نه... و عاصی شدن امیراجل تاج الدین ابوالفضل بر پدر خود غرۀ ماه رجب همین سال و خصومتها میرفت میان ایشان تا آخرالامر تاج الدین بشد و مرادق و سیستان بیشتر بر وی گشتند، و همه سالاران سیستان بروی گشتند و از اوق و پیش زره و نواحیهاء دیگر، و بشدند در غرۀ ماه رمضان، در شارستان بگرفتند، و جنگ آغاز کردند پیوسته تا روز دوشنبه بیست و دوم ماه رمضان همین سال بعاقبت امیر اجل تاج الدین ابوالفضل درشد در شارستان و بامیری بنشست بدین تاریخ و امیرشاهنشاه برادر وی بگریخت و عاصی شد بروی وحصار طاق بگرفت و کوتوال آنرا بکشت و تاختن ها می کردند بر یکدیگر، و امیر بهاءالدوله درین وقتها در شارستان بود آخرالامر بگریخت، بشد بحصار طاق برامیر شهنشاه یکی شد، و امیر قلمش را و لشکر وی را بکشید به سیستان و او را در ناحیت اسفزار بود. آمدن امیر قلمش به سیستان غرّه ماه ذی القعده بسال پانصد، اندر سیستان و در نواحی آن پیوسته بودند، تا نیمۀ ماه محرم بسال پانصد و یکی، امیر بهاء الدوله بشد بر لشکر قلمش تا برون وجول تا آخر الامر امیر اجل ملک مؤیدتاج الدین ابوالفضل با پدر خود صلح کرد بهاءالدوله، و او را بیاورد بر آنکه بیاید به سیستان و همه مرادهای او بحاصل، الاامیری او را ندهم، این من باشم... و شدن تاج الدین بسمرقند بسال پانصد و سی و پنج و آمدن از سمرقنددر شوال بسال پانصد و سی و هشت... (تاریخ سیستان چ بهار صص 389- 391). تاج الدین در سنۀ 536 و بقولی 535هجری قمری در رکاب سلطان سنجر در جنگ معروف قطوان سمرقند با لشکر خطا حاضر بوده و شجاعت عجیبی بروز داده و همانجا اسیر شده و مدت یکسال باحترام تمام نزد خان خطا بوده و بعد آزاد شد. (کامل 11 ص 33) (راحه الصدور ص 183) (تاریخ سیستان چ بهار ص 391 ج 4). رجوع به راحه الصدور چ اقبال ص 169 و 173 و 174 شود. خوندمیر در حبیب السیر صاحب ترجمه را بنام تاج الدین ابوالفضل بن طاهر بن محمد یاد کند و گوید:... چون سلطنت از آن خاندان (غزنویان) به سلجوقیان انتقال یافت در زمان سلطان سنجر، طاهر بن محمد که بروایتی از اولاد طاهر بن خلف بن احمد بود و بقولی در سلک احفاد ملوک عجم انتظام داشت در آن ولایت به نیابت سلطان سنجرلواء حکومت برافراشت و پس از فوت وی پسرش تاج الدین ابوالفضل در آن مملکت حاکم شد و او بصفت شجاعت و فضیلت و سخاوت موصوف بود و باصابت رای و تدبیر سرآمد حکام زمان می نمود بنابر آن در سلک مخصوصان سلطان سنجر انتظام یافت و درمعارک سلطان با مخالفان آثار جلادت بظهور رسانیده پرتو انوار عنایت سلطان بر وجنات حالش تافت. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 627)... و لشکر سلطان سنجر بخلاف معهود و مقصود شکستی فاحش یافته قرب سی هزار کس کشته شدند و سلطان سنجرمتحیر گشته تاج الدین ابوالفضل که والی سیستان بود عرض نمود که ای خداوندجهد باید کرد که بسرعت هر چه تمامتر خود را از این گرداب مهلک بساحل نجات کشیم که زیاده از این ثبات و قرار مستلزم ازدیادنکال و خسارت خواهد بود و سلطان با سیصد سوار اسفندیار آثار بر صفوف کفار حمله کرده باده پانزده کس جان بکنار کشید وبحصار ترمذشتافت و تاج الدین ابوالفضل با منکوحۀ سلطان ترکان خاتون گرفتار گشت و گورخان اورا حریف مجلس بزم خود ساخت و سایر اسیران را رخصت انصراف داد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 509) و نیز مؤلف قاموس الاعلام ترکی نام وی را بدینسان آورده است: تاج الدین ابوالفضل بن طاهر یکی از حکمرانان سیستان بودو بسال 545 هجری قمری از طرف سلطان سنجر سلجوقی به حکومت منصوب گشت و تا ظهور چنگیزخان این خاندان حکمرانی داشتند و هشتمین حکمران این سلاله موسوم به تاج الدین دو سال در مقابل لشکر مغول پایداری کرد اما آخر مغلوب گردید و اسامی امراء این طایفه بدین قرار است:
1- تاج الدین ابوجعفر 2-شمس الدین محمد بن تاج الدین 3- تاج الدین هرب بن عزّ الملک 4- بهرام شاه بن تاج الدین 5- نصیرالدین بن بهرام 6- رکن الدین بن بهرام 7- شهاب الدین محمد بن تاج الدین 8-تاج الدین رجوع به ابوالفضل تاج الدین بن طاهر در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا