- بنگلسن
از شاخه های نازک و خشک جهت افروختن آتش استفاده نمودن
معنی بنگلسن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنه، درخت پستۀ وحشی یا سقّز که از تنۀ آن سقز، از گل و برگ آن رنگ سرخ رنگرزی و از میوۀ روغنی آن ترشی درست می کنند، بوگلک، بوی گلک، چاتلانقوش
بوتۀ گل، درخت گل
بوتۀ گل، درخت گل
(گِ سِ)
لغت نامه دهخدا
از شاعران معروف دانمارک که در 1764 میلادی بدنیا آمده و بسال 1826 درگذشته است. او متناوباً در فرانسه و آلمان و دانمارک توقف داشت. معروفترین اثر وی اپرای ’اوژیه لودانوا’ است. ورجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204 (باکسن) شود، پردار. صاحب بال. (ناظم الاطباء)
(گِ شُ دَ)
لغت نامه دهخدا
بلع کردن و ناجاویده فروبردن. (برهان). بلع کردن که بفارسی اوباریدن گویند. یعنی ناخائیده فروبردن. (آنندراج). ناجاویده فروبردن. و آنرا اوباریدن گویند و بتازی بلع خوانند. (جهانگیری)
(زَ گَ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان چایپاره است که در بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی واقع است و 916 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
(دَ گَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان با 1100 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
(مِ دِ سُ)
لغت نامه دهخدا
مندلسن بارتولدی (مندلزن بارتولدی، فلیکس). آهنگ ساز آلمانی (1809-1847م.) و فرزند پسر مندلسن و مؤسس کنسرواتور لایپزیک و بوجودآورندۀ آثار فراوانی در موسیقی است، از آن جمله: سنفنی ایتالیائی، رؤیاهای یک شب تابستان، و کنسرتو برای پیانو و... (از لاروس)
مندلزن (مزس). دانشمند و فیلسوف آلمانی (1729-1786م.). او برای هماهنگ ساختن یهودیت با اوضاع زمان و اصلاحات لازم در آن تلاش فراوان کرد. (از لاروس). رجوع به مدخل بعد شود
مندلزن (مزس). دانشمند و فیلسوف آلمانی (1729-1786م.). او برای هماهنگ ساختن یهودیت با اوضاع زمان و اصلاحات لازم در آن تلاش فراوان کرد. (از لاروس). رجوع به مدخل بعد شود
(بَ)
لغت نامه دهخدا
پنگان: چون روز شد معلوم کردند که هیچ غایب نشده بود جز یکی بنگان زرین و وزیر وی از مال خالص خود بنگانی فرمود که وزن او هفتصد مثقال بود و به خزینه فرستاد. (تاریخ بخارای نرشخی صص 32- 33).
(اِ گِ)
لغت نامه دهخدا
فریدریک (فریدریش). فیلسوف، عالم اقتصاد و سیاستمدار آلمانی (1820-1895م.) دوست کارل مارکس بود و با وی خانوادۀ مقدس (1844) و اعلامیۀ حزب کمونیسم (مانیفست) (1848) را تنظیم کرد. وی پس از مرگ مارکس مجلدات دوم و سوم کتاب سرمایۀ (کاپیتال) او را نشر داد. (از لاروس)
(بُ گُ / گَ لَ)
لغت نامه دهخدا
مصغر بنگل است که میوۀ مغزدار باشد که آنرا خورند. (برهان). میوه ای است ریزه که مغزکی دارد و بوگلک و بن کوهی نیز گویند. (رشیدی). نام یک قسم میوه. (ناظم الاطباء). رجوع به بنگل شود
(بَ گَ لَ)
لغت نامه دهخدا
منسوب به بنگاله. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء) :
ای نیزۀ تو گوی و دل دشمن انگله
خصم تو روبهی است حسام تو بنگله.
قطران.
ای نیزۀ تو گوی و دل دشمن انگله
خصم تو روبهی است حسام تو بنگله.
قطران.
گزیدن، سیخ زدن، برخوردن نمودن، اصابت کردن
گردیدن، گشتن، جستجو کردن، قربان صدقه رفتن، تغییر حالت دادن
فرو ریختن، ریخته شدن
انداختن، قطع رابطه کردن، از کار انداختن
پاره کن
از کار انداختن، انجام کاری را به تأخیر انداختن
روستایی در کردکوی
نالیدن، در سانسکریت نارد naard آمده است
بلند کردن، شالوده ریختن، کسی را به قصد تنبیه به زیردست
پودر کردن، ریز کردن، جویدن، ایجاد دعوا و درگیری، توبیخ
چوب های نازک که برای افروختن آتش به کار رود
مالیدن
ولو شدن، ریختن، باز کردن پشم یا پنبه، با دست و پا کنار
بجنگیین
بالیدن، افتخار نمودن
تره ی کوهی، لاغر
اصابت کردن، برخورد کردن
از زیر چیزی رد شدن، از پایین به سمت بالا با کسی یا چیزی روبرو
اصابت کردن، برخورد کردن